کد مطلب:3832 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:1356

نوع دوم : آداب و وظائف ویژه معلم
بخش اول : آداب و وظائف ویژه معلم نسبت به خود

(مطالب مربوط به آن ، - پس از ذكر مقدمه - در طی هشت امر مورد بحث قرار میگیرد):

مقدمه :

تعلیم ، اساس و بنیادی است كه قوام و پایداری دین و آئین ، بر روی آن استوار شده است . جامعه بشری از طریق تعلیم می تواند از كسادی و افول خورشید علم و نابودی كالا و سرمایه های علمی پیشگیری كند. بنابراین تعلیم ، یعنی انتقال اندوخته های علمی به دیگران ، از مهمترین عبادات و مؤ كدترین واجبات كفائی است (كه هر فرد از جامعه انسانی - كه حامل علم و كالای معارف و معلومات است - باید در انتقال آن به دیگران ، احساس وظیفه و مسئولیت نماید، و تا وقتی كه این انتقال به وسیله دیگران صورت نگیرد همه علماء و دانشمندان باید موضوع تعلیم را به عنوان یك امر واجب و تكلیف الزامی تلقی نموده و در صدد اداء این وظیفه خطیر برآیند).

خداوند متعال فرموده است :

(( (و اذا اخذ الله میثاق الذین اوتوا الكتاب لتبیننه للناس و لاتكتمونه ) )) (229)

و آنگاه خداوند از مردمی - كه نبشتار آسمانی به آنها داده شد یعنی مردمی كه اهل علم و دانش دینی هستند - پیمان گرفت و به آنها فرمود: باید محتوای آنرا برای مردم تشریح كرده و از بیان و بازگو كردن آن كتمان نورزید (یعنی آن را به دیگران تعلیم دهید).

و نیز فرمود:

(( (ان الذین یكتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الكتاب اولئك یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون ) )) (230) .

آنانكه رهنمودهای واضح و آشكار و عوامل رشد و هدایت را - كه ما آنها را فرو فرستادیم - پس از آنكه ما همین رهنمودهای آشكار و راه هدایت را در نبشتار آسمانی گزارش كردیم ، اگر در بازگو كردن آنها به مردم كتمان ورزند، خدای متعال آنانرا از رحمت خویش طرد نموده ، و همه لعنت كنندگان نیز برای آنها طرد از رحمت خدا را درخواست می نمایند.

یكی از اخبار مشهور، سخن پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) است كه فرمود: (شاهدان و حاضران ، حقایق را به غائبان و مردمان دیگر ابلاغ كنند) (231) . اخبار مشابه در این مورد، بسیار فراوان است كه فقط پاره ای از آنها بازگو شده است .

علاوه بر آداب و وظائفی كه (درباره وظائف مشترك میان معلم و شاگرد) بازگو نمودیم ، خود معلم نیز دارای آداب و وظائف ویژه به خود می باشند كه به سه بخش تقسیم می شود:

1- آداب او با خویشتن .

2- آداب او با دانشجویان .

3- آداب او در مجلس درس .

اما آداب او نسبت به خویشتن ، عبارت از وظائفی است (كه باید در رعایت آنها كوشا باشد. شهید ثانی این وظائف را - چنانكه گفتیم - ضمن هشت امر توضیح داده است ):

1- احراز صلاحیت و شایستگی در امر تعلیم

كسی كه می خواهد عهده دار منصب تعلیم گردد باید قبلا مراتب صلاحیت و شایستگی خویش را برای تصدی چنین مقامی در خود فراهم آورد. و باید این شایستگی ، در تمام مظاهر وجود او پدیدار باشد، یعنی سیما و چهره و طرز سخن گفتن و گفتارش ، نمایانگر اهلیت و شایستگی او برای احراز مقام تعلیم بوده ، و اساتید صالح وی نیز صلاحیت او را تاءیید و گواهی كنند.

در حدیثی مشهور، چنین آمده است : كه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (اگر كسی با تكلف ، نسبت به چیزی اظهار بی نیازی كند كه به او داده نشده است و به دارائی تظاهر نماید، و خویشتن را بیش از اندازه بیاراید و بالیدن آغاز كند، بمانند كسی است كه دو جامه دروغین و فریبا را در بر می نمایند، جامه ای كه لازم نبوده و متناسب با او نمی باشد) (232) .

یكی از فضلاء(233) گفته است : اگر كسی در غیر موقع و زمان مناسب ، صدرنشینی و ریاست را در پیش گیرد، خود موجب خفت و سبكی و فرومایگی خویش ‍ می گردد).

دانشمند برجسته دیگری (234) گفته است : اگر كسی ریاست را نه به هنگام خود، جویا شود، همواره در بازپس عمر خویش در ذلت و خواری بسر خواهد برد.

شاعری در این باره می گوید:

(( لاتطمحن الی المراتب قبل ان



تتكامل الادوات و الاسباب



ان الثمار تمر قبل بلوغها



طعما و هن اذا بلغن عذاب ))



پیش از آنكه عوامل و اسباب شایستگی تو كامل گردد به مقامات و مناصب چشم ندوز (و خویشتن را در تیررس آنها قرار مده )؛ زیرا میوه ها قبل از آنكه برسد از لحاظ طعم و مزه برای ذائقه مردم تلخ و گس و ناگوار می باشد. ولی همین میوه های كال اگر برسد و بپزد گوارا و لذت بخش خواهد بود.





2- حفظ حیثیات و شئون علم و دانش

معلم باید مقام و حیثیت علم را ارج نهاده و آنرا به خواری و ابتذال و فرومایگی نكشاند، به این معنی كه علم را در اختیار افراد نالایق و نااهل قرار ندهد، و آنرا به مكانی كه منسوب به شاگرد او است نبرد، یعنی علم را به جائی حمل نكند كه آنجا بنام شاگرد او قابل شناسائی است . به عبارت دیگر به عنوان (معلم سرخانه )، علم را به سوی شاگرد نبرد، اگرچه آن شاگرد فردی گرانقدر باشد؛ بلكه معلم باید علم را از چنین فرومایگی ها و ابتذال حفظ نماید؛ چنانكه پیشینیان نگاهبان و پاسدار حرمت و آبروی علم و دانش بوده اند. و داستان آنها با خلفاء و طبقه اشراف ! در این زمینه ، بسیار و فراوان و مشهور می باشد كه كوشش خویش را در حفظ حیثیت علم بكار می داشتند و آنرا برای تعلیم به فرزندان خلفاء و اشراف ، به خانه آنها نمی بردند.

زهری گفته است : نشانه ابتذال و سبكی و خواری علم و دانش آنست كه معلم و استاد؛ آنرا به سوی خانه شاگرد خود حمل كند (و به عنوان (معلم سرخانه ) مقام علم و دانش را تنزل دهد). البته در مواردی كه ضرورت و مصلحت دینی ایجاب كند و معلم نیز دارای نیت درست و آهنگی درخور مقام خود باشد، و این ضرورت و مصلحت نیز كفه آن بر مفسده ابتذال رفتن به خانه شاگرد بچربد، در آن صورت حمل علم به خانه شاگرد مانعی ندارد.

یكی از شعراء، به نام : (قاضی ابوالحسن علی بن عبدالعزیز جرجانی ) (235) برای خود و راجع به خویشتن در این زمینه اشعاری سروده است كه از لحاظ حسن تعبیر و ارزش محتوای آن ، بسیار جالب و شگفت انگیز می باشد. وی گفته است :

(( 1- یقولون لی فیك انقباض و انما



راوا رجلا عن موقف الدل احجما



2- اری الناس من داناهم هان عندهم



و من اكرمته عزة النفس اكرما



3- و ما كل برق لاح لی ، یستفزنی



و لا كل من لاقیت ، ارضاه منعما



4- و انی اذا ما فاتنی الامر لم ابت



اقلب كفی نحوه متندما



5 - و لم اقض حق العلم ان كان كلما



بدا طمع صیرته لی سلما



6- اذا قیل هذا منهل قلت قد اءری



ولكن نفس الحر تحتمل الظما



7- و لم ابتذل فی خدمة العلم مهجتی



لاخدم من لاقیت لكن لاخدما



8 - اءاسقی به عزا و اسقیه ذلة



اذا فاتباع الجهل قد كان احزما(236)



9- ولو ان اهل العلم صانعوه صانهم



ولو عظموه فی النفوس لعظما



10- و لكن اذلوه فهان و دنسوا



محیاه بالاطماع حتی تجهما ))



1- به من می گویند: در تو، روح انزوا و گرفتگی و افسردگی وجود دارد؛ ولی باید بدانند كه صرفا مردی را می بینند كه خود را از موقف و پایگاه خواری و فرومایگی به یكسو كشیده و از ذلت و خواری باز ایستاده است .

2- مردم را چنان می بینم : هر كسی كه خویشتن را به آنها نزدیك ساخت و با آنها همنشین شد، از دیدگاه آنها پست و حقیر گشت . و كسی كه عزت نفسش ، او را ارج نهاد یعنی از سرفرازی خویش پاسداری كرد، از نظر دیگران دارای آبرو و احترام گردید.

3- هر برق و پرتو امیدآفرینی كه برای من پدیدار گشت مرا از جا نكند و هراسان و هیجان زده ام نساخت ، و در من سبكسری ایجاد نكرد. و نیز با هر كسی كه با او برخودم وی را به عنوان منعم و خداوندگار احسان به خود پذیرا نشده ام .

4- من آنم - كه اگر چیزی از دستم ربوده شود و قابل تدارك و جبران هم نباشد - شبانگاهم را اینگونه سپری نمی سازم كه دستم را در حال تاءسف و حزن و اندوه در سوی آن زیر و رو ساخته و دست ، روی دست بزنم و برای آن افسوس خورم .

5 - اگر من چنان باشم كه هرگاه طمعی در برابرم پدیدار شود، علم و دانش را نردبانی برای دستیابی به این آز و طمع و منافع مادی قرار دهم ، پس در چنین صورتی مسلما نمی توانم بگویم : كه حق علم را اداء كرده ام .

6- اگر می گویند كه این ، سرچشمه ای است كه آدمی را سیراب می سازد و می توان از رهگذر آن به خواسته های درونی رسید؟ ولی من می گویم : این حقیقت را بازیافته و آنرا شهود می كنم ، لكن یك فرد آزاده (یا خود حرارت و تفتیدگی خاطر)، عطش و تشنگی را تحمل می كند.

7- من در طریق علم و در راه تعلم و تعلیم از آنجهت خون دلم را به رایگان نگذاشتم تا با هر كسی كه با او برمی خورم خادم وی بوده و او را نوكری كنم ؛ بلكه از آنجهت در طریق تعلم و تعلیم بذل كوشش كرده ام تا سروری و بزرگواری را بدست آورده و مخدوم دیگران باشم . یعنی من در خدمت دیگران نباشم ، بلكه دیگران در خدمت به من بسر برند.

8 - آیا سزاوار است كه به وسیله علم و دانش از عزت و سرفرازی سیراب گردم ؛ ولی خود علم را با آب ذلت و فرومایگی سیراب سازم ؟! اگر چنین باشم ، پیروی از جهل و بی دانشی ، و حزم و دوراندیشی نزدیك تر است .

9- اگر اهل علم و دانشمندان سعی خویش را در صیانت و پاسداری از حیثیت علم و دانش صرف می كردند، خود علم و دانش از مقام و شخصیت آنها نگاهبانی و پاسداری می كرد. و اگر علماء از علم و دانش تجلیل می كردند و آنرا در دل مردم و از دیدگاه آنها، عظیم و شكوهمند جلوه می دادند، خود نیز از شكوه و جلال و عظمت برخوردار می شدند.

10- ولی دانشمندان ، علم را به ذلت و خواری كشاندند، لذا خود علم نیز از دیدگاه مردم ؛ حقیر و ناچیز گشت . و سیمای علم و دانش را با مطامع و آزمندیها، عیب ناك و آلوده ساختند تا آنكه علم و دانش با چهره ای دژم و سیمائی عبوس و ناخوش آیند بدآنها روی آورد.

3- بكارگرفتن علم

معلم باید - علاوه بر انجام وظائفی كه قبلا در طی آداب مشترك میان او و شاگرد بازگو شده است - بر طبق موازین علم خویش عمل كند.

خداوند متعال (در مقام سرزنش مردمی كه به علم و آگاهی خود عمل نمی كنند چنین ) می فرماید:

(( (اءتاءمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم ) )) (237)

آیا مردم را به احسان و نیكی فرمان می دهید، و خویشتن را فراموش می نمائید؟!

امام صادق (علیه السلام ) در تفسیر آیه (( (انما یخشی الله من عباده العلماء) )) (238) فرموده است : (علماء و دانشمندان خداشناس و بیمناك از او، عبارت از كسانی هستند كه عمل آنها گفتار آنها را تاءیید نموده و با آن هماهنگی دارد. اگر كردار كسی ، گفتار او را تاءیید نكند و میان كردار و گفتارش ‍ ناهماهنگی ، مشهود گردد، نمی توان عنوان عالم و دانشمند را بر او اطلاق كرد) (239) .

همو فرموده است : علم و عمل ، قرین و خویشاوند یكدیگرند، آنكه می داند عمل می كند، و آنكه عمل می كند می داند. علم ، آدمی را به عمل دعوت كرده و او را به كردار وامیدارد. اگر عمل ، به دعوت علم ، پاسخ مثبت دهد، علم بر سر جای می ماند، والا از آدمی می كوچد، یعنی آدمی در صورت عمل نكردن بر طبق موازین علمی ، از علم محروم می گردد(240) .

و نیز فرمود: (اگر عالم و دانشمند به علم خود عمل نكند، موعظه و اندرز او از دلها می لغزد آنچنانكه باران از روی سنگ صاف ، و نشیبای لغزنده كوه صفا لغزان است ) (241) .

امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) می فرماید: (دانشمند بی حیاء و دریده ، و نادان زاهدنما و مقدس مآب متظاهر، پشت مرا شكستند. نادان متظاهر به زهد و پارسانما، با مقدس مآبی خویش ، مردم را فریب می دهد و به آنها خیانت می كند و به اعمال باطل خود چهره حق به جانب میدهد. و عالم و دانشمند هتاك و دریده و بی حیاء - با پرده دری و اعمال شرم آور خود - مردم را از خویش می راند و (از علم و دین ) گریزان می سازد) (242) .

یكی از شعراء، مضمون همین گفتار امیرالمؤ منین (علیه السلام ) را به نظم آورده است :

(( فساد كبیر عالم متهتك



و اكبر منه جاهل متنسك



هما فتنة للعالمین عظیمة



لمن بهما فی دینه یتمسك ))



وجود عالم و دانشمند بی حیاء و بدكردار و پرده در، خود، منشاء فساد و عامل بزرگ و مهمی برای تباهكاری است . و تباهكاری مهمتر از آن ، از سوی فرد نادان و ناآگاهی است كه به عبادت و پارسائی تظاهر می كند. ایندو فرقه برای جامعه انسانی و كسانیكه در دین و آئین خود از آنها سرمشق می گیرند و بدآنها متكی هستند، فتنه و خطر و آشوبی بزرگ به شمار می روند؛ (چون مردم در رفتار خود از آنها الگو می گیرند و بدینطریق جامعه ، به انحطاط و فساد كشانده می شود).

4- حسن خلق و فروتنی

معلم باید - بیش از آن مقداری كه درباره وظائف مشترك معلم و شاگرد یاد كردیم - با شاگردان خود، خوش خلق و متواضع باشد. و رفق و مدارای كامل با آنان را نصب العین خویش قرار دهد، و از این رهگذر به تكمیل نفس و تهذیب باطن خویش موفق گردد؛ زیرا یك عالم و دانشمند صالح و شایسته - در این عصر و زمانه - به منزله پیامبری از پیامبران الهی است . چنانكه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود.

(( (علماء امتی كانبیاء بنی اسرائیل ) )) (243)

دانشمندان امت من همچون انبیاء بنی اسرائیل می باشند.

بلكه (به عقیده من : مؤ لف )، دانشمندان دینی اسلام در این زمان (به شرط آنكه واجد صلاحیت و شایستگی باشند) از انبیاء بنی اسرائیل ، عظیم تر و برترند؛ زیرا گاهی هزارها پیامبر بنی اسرائیلی در یك عصر، جمع می شدند و در یك دوره و زمانه ، فراهم میآمدند؛ در حالیكه در عصر ما، دانشمندان (واقعی ) امت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) یكی پس از دیگری (و به ندرت ) یافت می شوند و در فاصله زمانی دور و درازی به چشم می خورند.

و چون وجود دانشمندان واقعی در عصر ما سخت كمیاب است علیهذا باید بدانند كه امانت بزرگی در عهده آنها قرار دارد و بارهای گران دین و آئین آسمانی را بر دوش می كشند.

لذا باید عالم و دانشمند واقعی عصر ما در احیاء دین ، سخت كوش بوده و از بذل مساعی در تعلیم و آموزش دیگران به هیچوجه دریغ نورزد، باشد كه در ظل این مساعی و كوششها شاهد موفقیت و پیروزی را در آغوش گیرد.

از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است كه امیرالمؤ منین (علیه السلام ) فرمود: (دانشمند (واقعی ) دارای سه علامت و نشانه است : 1- دانش و بینش 2- حلم و بردباری 3- سكوت و آرامش و وقار. و برای عالم نماها و دانشمندانی كه با تكلف ، جامه علم را بر قامت نارسای خود پوشانده (و خویشتن را در جمع علماء، قرار داده اند) نیز سه نشانه وجود دارد: 1- با دانشمندان برتر و والاتر از خویش با كردارهای آلوده به گناه ، درگیر گردند و با آنان بستیزند. 2- نسبت به دانشمندان فروتر از خود از طریق قهر و غلبه ، ستمگرانه عمل كنند. 3- دیگر آنكه از ستمگران و جفاپیشه گان ، حمایت و پشتیبانی نمایند) (244) .

از محمد بن سنان در حدیثی مرفوع (245) روایت شده است كه عیسی ابن مریم (علیهماالسلام ) فرمود: (ای حواریین و یاران پاك من ! نیاز و حاجتی را با شما در میان می گذارم ؛ میخواهم كه شما آنرا برآورده سازید (و آمادگی خویش را در تاءمین چنین نیازی ، اعلام نمائید) عرض كردند: یا روح الله ، حاجت و نیاز شما برآورده است (و ما آماده ایم ).

حضرت عیسی (علیه السلام ) از جا برخاست و پاهای حواریین را شستشو داد. آنان به عیسی (علیه السلام ) عرض كردند: روا و شایسته تر، این بود كه ما پاهای شما را شستشو می دادیم ؟ فرمود: سزاوارترین مردم در خدمت كردن ، خود عالم و دانشمند است . (یعنی باید عالم و دانشمند، تمام قوای خویش را در خدمت به مردم بسیج سازد). عیسی (علیه السلام ) سپس فرمود: یگانه هدف من در دست زدن به چنین كاری ، این بود كه با اظهار تواضع خود نسبت به شما، شما را هشدار دهم كه به نوبه خود - پس از من - مانند خود من به مردم اظهار تواضع و فروتنی نمائید. عیسی (علیه السلام ) پس از آن گفت : (علم و حكمت ، با عامل تواضع و فروتنی سامان می یابد و آباد می گردد (و رواج و رونق می گیرد) نه با تكبر و خودبزرگ بینی . و بدینسان ، زراعت در زمین نشیبا و نرم و هموار می روید (و گیاهان در دشت و هامون فروهشته ، سبز می شوند) نه در كوهها) (246) (ی فرازمند و برافراشته ).

5 - دریغ نورزیدن از تعلیم علم

رسالت و وظیفه معلم ، ایجاب می كند كه نباید از تعلیم و آموزش هیچكسی - به خاطر آنكه ممكن است احیانا واجد قصد و نیت درست و خداپسندانه ای نباشد - دریغ ورزد؛ زیرا تصحیح هدف و جهت گیریهای سنجیده و خداپسندانه برای بسیاری از افراد تازه كار و كسانی كه در فراگیری علم ، مبتدی هستند دشوار می باشد؛ به جهت اینكه جان و روح آنها (به علت خردسالی و یا فقدان بینش كافی در دین ) از لحاظ درك سعادت و نیكبختی آتیه و عزت و سرفرازی روز قیامت ، بسیار نارسا و ضعیف می باشد. علاوه بر این ، آنان با عوامل تصحیح هدف و نیت و مبانی آن ، انس و آشنائی كمتری دارند.

اگر بنا باشد معلم - به خاطر فقدان نیت صحیح و محرومیت شاگردان از جهت یابی درست - از تعلیم آنان خودداری كند، این دریغكاری ، موجب تعویق و رها كردن بسیاری از افراد در همگامی با كاروان علم شده ، و گروه زیادی را از علم محروم می سازد، و یا آنكه موجب از میان رفتن بخش عظیمی از میراث علمی خواهد گشت . باید توجه داشت : این امید هم وجود دارد كه شاگرد فاقد نیت و هدف صحیح ، از بركت علم و در سایه یادگیری - آنگاه كه او با علم و دانش ، پیوند و انسی برقرار ساخت - توانائی لازم را در تصحیح هدف و نیت خود به دست آورد.

لذا یكی از دانشمندان گفته است : (ما علم و دانش را برای غیرخدا (و به خاطر هدفهای دیگری ) جویا شدیم ؛ ولی خود علم و دانش - از اینكه برای غیرخدا باشد - امتناع ورزید) (247) یعنی اگر یك شاگرد، فاقد قصد الهی در تحصیل علم باشد، قهرا با ادامه تحصیل و كسب بینش فزونتر، قصد و هدف او تصحیح خواهد شد و طبعا بسوی (الله ) و هدف های والای الهی و انسانی ، رهنمون خواهد گردید، و علم و دانش ، سرانجام ، او را به خدا منتهی خواهد ساخت .

از حسن (بصری ) است كه گفت : گروهی از مردم در علم آموزی ، هدف خویش را بگونه ای مشخص ساختند كه خدا و رضا و پاداش الهی در این هدف راهی نداشت . ولی علم و دانش ، آنانرا همواره چنان در جهت و صراطی رهنمون گردید كه سرانجام ، خدا و رضا و پاداش الهی را در مقاصد و هدف خویش منظور داشتند.

باید توجه داشت كه اگر معلم در نهاد شاگرد، سوءنیت و فساد هدف را در مسیر علم آموزی او احساس نمود، باید به تدریج از طریق موعظه و نصیحت خوش آیند و دلنشین و ارشادهای محبت آمیز، او را در مسیر هدف صحیح قرار دهد. و خطر و زیانبار بودن علم و دانش عاری از هدف الهی را به او گوشزد نماید، و بالاخره او را نسبت به عواقب سوء و نتایج خطرناك اهداف غیرالهی ، متوجه و هشیار سازد، و اخبار و احادیثی كه درباره تصحیح هدف و نیت ، هشداردهنده و بیدارگر است ، تدریجا بر او بخواند تا سرانجام زیر سایه نصایح و ارشادات ، وی را به قصد و هدف صحیح در تحصیلاتش بازگرداند.

اگر معلم نتوانست با استفاده از اینگونه راهبریها به تصحیح نیت و هدف شاگرد خویش موفق گردد و از او نومید شود - طبق عقیده بعضی از علماء - باید چنین شاگردی را رها كرده و از تحصیل وی جلوگیری نماید و از تعلیم او خودداری كند؛ زیرا اینگونه افراد، با تحصیل علم (همچون دزدان چراغدار)، شر و آسیبشان را فزاینده تر می سازند.

امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) در اشاره به همین نكته و حقیقت فرموده است :

(( (لاتعلقوا الجواهر فی اعناق الخنازیر) )) (248)

گوهرهای گرانبها را آویزه گردن های خوكها نسازید.

از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است كه فرمود: عیسی بن مریم (علیهماالسلام ) برای ایراد خطابه ، در میان بنی اسرائیل از جا برخاست و چنین گفت : (ای بنی اسرائیل ! با نادانان و مردمی كه از بینش كافی بی بهره اند. سخنان حكیمانه و عالمانه را در میان نگذارید؛ زیرا اگر چنین كنید به علم و حكمت ، ستم روا داشته اید. و از تعلیم علم و حكمت به افراد صالح و شایسته ، دریغ نورزید؛ زیرا اگر بدینسان با آنان عمل كنید، یعنی چنانكه از تعلیم علم به افراد لایق ، دریغ بورزید به آنان ستم نموده اید) (249) .

یكی از شعراء، محتوای سخن حضرت عیسی (علیه السلام ) را در این بیت خلاصه كرده است :

(( فمن منح الجهال علما اضاعه



و من منع المستوجبین فقد ظلم ))



اگر كسی كه علم را با دست و دلبازی در اختیار افراد نالایق (و فاقد بینش و هدف صحیح دینی ) قرار دهد خود علم و دانش را به تباهی و فساد سوق می دهد. ولی اگر در تعلیم آن به افراد لایق ، كوتاهی و دریغ ورزد به خود آنها و نیز به علم ستم می كند.

باید بدانیم كه عده ای از دانشمندان (بدون قید و شرط و به صورت كلی در مساءله تعلیم علم به افراد نااهل و فاقد هدف صحیح ، نظر خود را قاطعانه ابراز نكرده اند؛ بلكه ) میان اینگونه افراد، فرق و امتیازی برقرار ساخته و گفته اند:

اگر نادرستی قصد و هدف شاگرد، معلول وجود حالت كبر و ستیزه جوئی و امثال آنها باشد باید از تعلیم او خودداری كرد. ولی اگر نادرست بودن قصد و هدف شاگرد از ناحیه حب ریاست دنیوی و حس جاه طلبی باشد، سزاوار نیست - علیرغم نومیدی از اصلاح او - از تعلیم وی مضایقه شود؛ چون او (در سن و سال و شرایطی بسر می برد كه ) مفسده جاه طلبی نمی تواند پرهیجان و مؤ ثر و مسری باشد. علاوه بر این باید یادآور شد كه كمتر كسی می تواند در آغاز كار تحصیل ، خویشتن را از اینگونه اهداف نادرست و رذائل اخلاقی وارهاند؛ ولی آنگاه كه به اصل و بنیاد علم و دانش رسید و بدان وقوف كامل یافت (و علم را همانطور كه هست شناسائی كرد) به این نتیجه می رسد كه علم و دانش به خاطر نیل به سعادت و نیكبختی جاوید و جنبه های معنوی ، باید ذاتا محبوب و مطلوب او باشد، و ریاست و سرفرازی ، لازمه علم و نتیجه قهری علم آموزی است ؛ اعم از آنكه انسان در طی تحصیل علم ، جاه و مقام را آماج كوششهای خویش قرار دهد، و یا آنكه اساسا از چنین آماج گیری غافل باشد؛ چون خود علم و دانش بدون نیاز به چنین جهت گیریها، ریاست آفرین بوده و موجب سرفرازی انسان در دنیا و آخرت می گردد.

6- كوشش در بذل و اعطاء و انفاق علم

باید معلم ، سرمایه ها و اندوخته های علمی خود را به افرادی كه شایسته و نیازمند به علم و دانش هستند، بذل و انفاق كند و در نشر علم و اعطاء آن به افراد محتاج ، بخل نورزد؛ چون خداوند متعال - همانگونه كه در طی مواثیق ، از انبیاء پیمان گرفت تا در نشر حقایق و گزارش آن به مردم ، دریغ نورزند، و معارف الهی را كتمان ننمایند - از دانشمندان نیز پیمان گرفت كه در تعلیم علم به افراد نیازمند، فروگزار نكنند؛ بلكه سعی خود را در نشر و ترویج علم ، به كار گیرند.

از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است كه فرمود: در نبشتاری از امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) چنین خواندم : (خداوند از جهال و نادانان پیمان نگرفت كه پویای دانشمندان باشند (تا از آنان معرفت و آگاهی كسب كنند)، مگر آنگاه كه قبلا از دانشمندان پیمان گرفت كه علم و آگاهی خویش را در اختیار جهال و نادانان قرار دهند؛ زیرا علم و دانش در مرحله ای قبل از جهل و نادانی وجود داشته است ) (250) .

(افلاطون حكیم ، علم را (تذكر) می نامید و می گفت : روح آدمی پیش از آنكه به بدن تعلق گیرد و در عالم حس ، اسیر زنجیر ماده و محسوسات گردد، در عالم تجرد می زیسته است . و در آن عالم ، حقایق را بدون واسطه درك می كرد، و چون به این عالم هبوط كرد در روح او نسیانی نسبت به حقایق ، پدید آمد. ولی این حقایق - بطور كلی - از صحیفه روح او محو نشده است ، بلكه با وضع مبهم و نامشخص ، در خزانه ذهن او موجود می باشد. وقتی انسان به اشباح و سایه های این حقایق در عالم حس ، مواجه گشت ، متوجه و متذكر همان حقایق بازیافته پیشین می گردد. بنابراین علم و دانش ، قبل از جهل ، موجود بوده است ) (251) .

و نیز از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده است كه ضمن تفسیر آیه : (( (و لاتصعر خدك للناس ) )) (252) فرمود: (باید همه مردم از لحاظ دریافتهای علمی در دیدگاه تو، مساوی و برابر باشند) (و باید سهم و بهره از علم را بطور مساوی به آنها بپردازی و در میان آنها تبعیض روا نداری ).

جابر جعفی از امام صادق (علیه السلام ) آورده است كه فرمود: (زكوة علم و دانش ، این است كه آنرا به بندگان خدا تعلیم دهی ) (253) .

7- احتراز از مواضع تهمت و لزوم هماهنگی رفتار و گفتار معلم

معلم - بر فرض آنكه دارای عذر شرعی موجهی باشد - باید از مخالفت افعال با اقوالش بپرهیزد یعنی نباید میان كردار و گفتارش ، تهافت و دوگانگی و تفاوت ، وجود داشته باشد؛ (بلكه باید سعی كند همواره بر طبق گفتار و امر و نهی خود، عمل نماید) مثلا او نمی تواند عملی را تحریم كند كه خود مرتكب آن می گردد، و یا انجام عملی را واجب و حتمی الاجراء معرفی نماید و خود پای بند آن نباشد، و یا مردم را به انجام عملی - به عنوان كار مستحب - دعوت كند؛ ولی خود او از انجام آن عمل دریغ ورزد. اگرچه طرز كار و عمل او - بر حسب احوال و شرائط شخصی زندگانی وی - كاملا مطابق با قانون دین باشد؛ (لكن در عین حال ، تضاد و تناقض نمائی كردار و گفتار او قابل اغماض نیست )؛ اگرچه احكام و قوانین دینی بر حسب اختلاف اشخاص ، متفاوت می باشد. (لذا باید در اینگونه موارد از ایجاد شبهه و بازتابهای نامطلوب ، پیشگیری شود)؛ به عنوان مثال :

اگر عالم و دانشمندی ، دیگران را به تشییع جنازه و سایر احكام مربوط به آن ، و یا به روزه گرفتن ، یا به برآوردن حاجات مؤ منین و كارهای نیك و یا زیارت اعتاب مقدسه پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) و ائمه (علیهم السلام ) دعوت كند؛ ولی خود - به علت اشتغال به كارهای مهم تر - موفق به چنین اعمالی نباشد، به گونه ای كه اشتغال او به كارهای مهم تر، با انجام كارهائی كه مردم را بدآنها دعوت می كند سازگار نیست و نمی تواند دست اندر كار آنها گردد؛ و نیز چون اشتغالات او از اهمیت و فضیلت بیشتری برخوردار است ناگزیر از ترك آن اعمال می شود، و یا آنكه اشتغالات او، ضروری و غیرقابل گریز است ؛ در چنین شرائطی كه اشتغالات مهم و یا ضروری او، علت ترك برخی از اعمال باشد لازم است همین علت و عذر موجه خویش را به دیگران اعلام كند تا زنگار شبهه و وسوسه های شیطان را از قلوب مستمعان گفتار خویش بزداید (و از این طریق از مظان تهمت دیگران برهد تا او را به دوگانگی و تناقض كردار و گفتارش ‍ متهم نسازند)؛ چنانكه (در طی یكی از رویدادهای زندگانی رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) قضیه ای اتفاق افتاد كه آن حضرت ضمن آن برای دفع تهمت ، مراتب را اعلام فرمود و) خویشتن را از این تهمت خلاص كرد: یكی از اصحاب پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) آن حضرت را شبی همراه همسرش (گویا صفیه ) دید كه به خانه می رفتند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) از بیم آنكه مبادا توهم و وسوسه ای برای آن شخص ناظر صحنه به هم رسد و تصور كند كه پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) با زن بیگانه ای همراه است به آن شخص فرمود: فلانی ! این زن ، همسر من ، فلان كس (یعنی صفیه ) است . و با این هشدار، به وی فهماند كه چرا با این زن همراه می باشد؛ چون بیم آن داشت كه ابلیس با تلبیسات و وسوسه انگیزی خود، در آن شخص سوءظنی به باز آورد، (لذا برای دفع توهم به وی اعلام كرد كه این زن ، همسر شرعی و قانونی من است ).

اگرچه بر هر شنونده ای (كه به اوامر و دستورات عالم و معلم گوش فرامیدهد) لازم است در مرحله نخست - آنگاه كه شبهه و وسوسه ای از لحاظ اختلاف گفتار و رفتار در ذهن او بهم میرسد - به هیچوجه به گوینده و معلمی كه دیگران را به كار نیك و اعمال شایسته دعوت می كند اعتراض ننماید. حتی اگر برای اعتراض و انتقاد خود احتمالا دارای مجوزی هم باشد حق خرده گیری و انتقاد ندارد؛ (چون ممكن است - برخلاف اشتباه و احتمال او - گوینده در ترك اعمالی كه دیگران را بدآنها دعوت می كند، دارای عذر موجهی باشد كه نتوان بر او خرده گرفت ). البته در صورتیكه هیچ عذر موجهی قطعا در میان نباشد و میان كردار و گفتار او، تضاد و تعاندی غیرقابل اغماض مشهود گردد، شنونده ، حق اعتراض و انتقاد را دارا است ؛ چنانكه قریبا از این مطلب در بحث از آداب متعلم و شاگرد، توضیحی در پیش داریم .

بطور خلاصه باید گفت : قضیه معلم و شاگرد از لحاظ نقش پذیری شاگرد نسبت به اخلاق و اعمال معلم ، همانند قضیه مهر و موم می باشد كه در موم ، تمام نقشها و تصویرهائی كه در مهر وجود دارد، منعكس می شود. ما این نقش پذیری را در مورد گروهی از شاگردان و دانشجویان در برابر معلمان و استادانشان به چشم دیده ایم (و این حقیقت را كاملا لمس نموده ایم كه شاگرد در رفتار خود، یك نمونه پرداز ماهری از اعمال استاد و معلم خود می باشد) كه البته با توجه به اختلاف افعال و اخلاق معلم ، همه گونه رفتار او را شاگرد در اعمال و رفتار خود پیاده می كند. این واقعیت را ما كاملا حس كردیم و هیچكس نمی تواند به مانند كسی كه حقیقت را دیده و شهود كرده و در این جهت ، مهارت و كاردانی كسب كرده است ، هشداردهنده و بیدارگر باشد. (ما این حقیقت را دیده ایم و به شما هشدار می دهیم . و چون این واقعیت را با چشم باز، دیده ایم كه رفتار معلم در رفتار شاگرد منعكس می شود، لذا مصرانه می گوئیم : كه باید كردار و رفتار معلم ، نماینده گفتار و هماهنگ با آن باشد.

8 - شهامت معلم در اظهار حق ، و جلوگیری از تخلف

باید معلم ، به مقدار وسع و توانائی خویش ، حق را - بدون مجامله و سازشكاری نسبت به احدی از خلق الله - اظهار كند. اگر مشاهده كرد كسی از حق ، روی گردان شده و یا در كیفیت طاعت او از خداوند متعال ، كوتاهی و نارسائی وجود دارد، باید در مرحله اول از طریق لطف و محبت و با عامل مهر و نرمش ، او را نصیحت كند، (و در صورتیكه عامل لطف و نرمش و مدارا، كارگر نیفتاد) از حربه ای عاری از لطف و با تلخكاری و خشونت ، او را در رهنمون گشتن به حق ، یاری دهد. و اگر این وسیله نیز مؤ ثر نیفتاد، باید از او دوری كند. و اگر با فاصله گرفتن از او و یاری گرفتن از عوامل مذكور فوق ، هیچ اثری مشاهده نكرد باید كاملا او را نهی كرده و از رفتار نابحق او جلوگیری نماید تا او را به حق بازگرداند، و در این كار، از مراحل و مدارج مختلف (امر به معروف و نهی از منكر) - به منظور وادار ساختن او در التزام و پای بند شدن به حق - بهره گیرد.

استفاده از عوامل بازدارنده و بهره گیری از قانون (امر به معروف و نهی از منكر) در ارشاد مردم به حق و حقیقت ، با شرائطی متنوع و سنگین تر، ویژه علماء و دانشمندان است . اگرچه همه طبقات مردم در اصل وجوب (امر به معروف و نهی از منكر) و اجرای آن ، دارای وظیفه مشتركی هستند؛ (ولی وظیفه علماء و دانشمندان دینی در این اصل مهم و بنیادی اسلام ، زیادتر و سنگین تر است . و باید آنان نسبت به سایر طبقات مردم در انجام این وظیفه خطیر، احساس ‍ مسئولیت فزونتری نمایند).

زیرا علماء به منزله رؤ سا و سرپرستانی هستند كه اداء وظیفه امر به معروف و نهی از منكر، به آنها محول گشته است . علاوه بر این ، سخن و راهنمائیهای علماء و دانشمندان ، مؤ ثرتر و دلنشین تر از گفتار و ارشادهای سایر طبقات می باشد. لذا آنان ، تكلیف بیشتر و سنگین تری را در این اصل به عهده دارند.

به همین جهت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (آنگاه كه بدعتها و مرامهای بی سابقه و باطل ، در میان امت و پیروان من پدید آید، و افكار نوخاسته سخیف و تباه آمیز - به نام دین - در میان آنها رایج گردد، لازم است عالم و دانشمند، علم و آگاهی خود را ابراز و اعلام كند (تا مردم از این بدعتها و افكار نوخاسته سخیف ، روی گردان شوند). اگر عالم و دانشمند دینی ، آگاهیها و اطلاعات علمی خود را در طرد و زدودن این بدعتها اظهار نكند، ملعون و مطرود از رحمت خداوند متعال می باشد) (254) .

منشاء اكثر غفلت ها و بی خبریها و چیره شدن جهالت و نادانی بر جامعه ، و كوتاهی و نارسی های مردم در شناخت فرائض و تكالیف دینی ، و قصور آنها در قیام به وظائف شرعی و اداء آئین و راه و رسم دین مقدس اسلام ، و نقائصی كه در اقامه نمازهای واجب - از لحاظ آنكه واجد شرائط صحت نیست - و و... دیده می شود؛ بازده كوتاهی علماء و سهل انگاری دانشمندان دینی است كه نخواستند با وجه صحیحی ، حق و حقیقت را اظهار كنند، و خویشتن را در راه اصلاح خلق و توده مردم به رنج و زحمت وادارند، و با آمیزه حكمت و استوار اندیشی و ژرف نگری و با عوامل اندرزها و نصیحتهای زیبا و دلنشین ، جامعه را در مسیر راه خدا، بازآورند.

حتی رفتار و كردار گروهی از دانشمندان نابسامانی دینی ، به مسئله تقصیر و مضایقه آنها در اداء وظیفه امر به معروف و نهی از منكر، محدود نیست ؛ بلكه با مردم در ارتكاب باطل همیاری كرده و به آنان در رفتار نادرست مدد می رسانند، و با اظهار انس و همبستگی و همدمی با آنها، روی اعمال باطل و نادرست آنان ، صحه می گذارند.

این رفتار سازش مآبانه برخی از دانشمندان ، موجب گشت كه افراد جاهل و نادان به نادانی و جهل و تمایلات هوس آلود، بیش از پیش گرایش یافته و افراد تبهكار، فزونتر از هر زمان در فساد و تبه كاری غوطه ور گردند، و مآلا وزنه علم و دانش و عالم و دانشمند كاستی یافته و شكوه و عظمت آن از میان برود.

یكی از دانشمندان ، گفتاری بس نغز و زیبا دارد و می گوید: هیچ فرد خانه نشین و انزواطلب را - در هر كجا كه باشد - نمی توان مبری و پاكیزه از منكر و رفتار نكوهیده به حساب آورد؛ چون او حداقل - به علت انزواء و گوشه گیری - قهرا از ارشاد و تعلیم موازین دین به مردم و راهنمائی و واداشتن افراد به معروف و كارهای پسندیده ، تقاعد و دریغ ورزیده (و از زیر بار چنین وظیفه ای ، شانه خالی كرده است ). به ویژه علماء و دانشمندان (كه با تقاعد و خانه نشینی و عدم تحرك اجتماعی ، گرفتار چنین تقصیراتی هستند و از این رهگذر، مرتكب (منكر) می باشند؛ زیرا اكثر مردم و بخصوص مردم روستاها و جامعه های بیابان نشین و صحراگرد نسبت به قوانین دین در رابطه با واجبات عینی از قبیل نماز و شرائط صحت آن ، فاقد اطلاع و آگاهی های لازم می باشند.

بنابراین ، به عنوان (واجب كفائی ) لازم است یكفرد، در هر شهر و روستا بماند تا دین و آئین و دینداری را به مردم تعلیم دهد، و در ارشاد آنها فداكاری كند. او باید در اداء وظیفه تعلیم و ارشاد مردم از عامل مهر و محبت استفاده كند، و رونق و مدارا را وسیله و ابزاری برای وصول و دست یافتن به این هدف قرار دهد. و رویهمرفته از هر عاملی - كه به ایجاد حس پذیرش دینی در مردم كمك می كند - استمداد نماید.

مهمترین عامل برای ایجاد حس پذیرش دینی در مردم ، این است كه راهنمایان دینی از مردم و اموال آن ها، طمع خویش را ببرند. (اگر عالم و دانشمندی بخواهد كه مردم ، گوش شنوائی از او داشته باشند نباید به مطامع دنیوی و اموال آنها چشم بدوزد)؛ زیرا اگر مردم بفهمند كه راهبر دینی آنها به آنان و اموالشان چشم طمع دوخته است نسبت به او و علم و دانش وی دلزده و بی اعتناء می گردند؛ و در نتیجه شئون زندگانی آنها از هم گسیخته گشته و نظام حیات دینی آنان رو به اضمحلال می گذارد.

اگر هدف و مقصد یك عالم و دانشمند دینی از وجهه الهی برخوردار باشد، و اطاعت و امتثال از فرمان الهی را هدف مساعی و كوششهای خود قرار دهد، ارشادات و راهنمائی های او در قلوب تمام طبقات مردم - اعم از عالم و دانشمند و افراد عامی و توده مردم - راسخ و جایگزین گشته ، و آنان در برابر دستورات چنین دانشمندی ، سر تسلیم و انقیاد فرود می آورند و سرانجام ، مردم با روشی استوار و خلل ناپذیر در مسیر صراط مستقیم قرار می گیرند.

تمام این وظائف در صورتی لازم الاجراء است كه هیچگونه خطر جانی ، او را تهدید نكند و از رهگذر آن ، ضرر و زیانی بر هیچیك از مسلمین وارد نگردد. و در غیر اینصورت این عالم و دانشمند از چنین وظیفه ای ، معذور خواهد بود. و هیچكس جز خداوند متعال ، برای پوزش خواهی و پذیرفتن عذر، سزاوارتر نمی باشد.

عبدالله بن سلیمان گفته است : یكی از مردم بصره بنام (عثمان اعمی ) حضور امامباقر (علیه السلام ) نشسته بود. به امام عرض كرد كه حسن بصری (255) معتقد است: كسانی كه علم و آگاهی خویش را كتمان می كنند و از اظهار آن دریغ می ورزند، بویتعفن شكم و اندرون آنان ، اهل دوزخ را آزار میدهد. امام باقر (علیه السلام ) پس از شنیدناین سخن فرمود: (بنابراین آن كسی كه از میان خاندان فرعون به موسی (علیهالسلام ) و خدای او ایمان آورده بود، یعنی (مؤ منآل فرعون )، گرفتار چنین سرنوشت كشنده و دردآوری شده است ! چون او همواره (تاآنگاه كه در دستگاه طاغوتی فرعون بسر می برد، علم و آگاهی خود را به خاطر حفظجان و پیشبرد هدف الهی خویش ، كتمان می كرد، و از اظهار آن ، خودداری می نمود و خدانیز او را به كتمان ایمان ستود؛ ولی باید گفت : علم از زمانی كه خداوندمتعال نوح پیامبر (علیه السلام ) را مبعوث فرمود همواره مكتوم مانده بود.

بنابراین حسن بصری باید به هر راهی كه می خواهد برود، و به چپ و راست و شرق و غرب روی آورد، برود و به هر دری بزند، سوگند به خداوند، او باید بداند كه علم و آگاهی درست جز در میان ما یعنی خاندان رسول اكرم (صلی الله علیه و آله ) به دست نمی آید(256) . (آری او باید برای یافتن آگاهی صحیح و دانش واقعی به ما مراجعه كند).

بخش دوم : آداب و وظائف ویژه معلم با شاگردان و دانشجویان

امور مختلف و متنوعی ، آداب و وظائف ویژه معلم را نسبت به شاگردان و دانشجویان تشكیل می دهد كه محور همه آنها تنظیم صحیح رابطه استاد و معلم با شاگرد و دانشجو می باشد. (مسائل مربوط به این آداب ، ضمن بیست امر، مورد تحقیق و بررسی قرار می گیرد):

1- ایجاد خلوص نیت در شاگردان - یا - اعلام امكان وصول به مقام والای علمی در سایه ایمان

(نخستین وظیفه ای كه باید معلم در رابطه با شاگردان ، مورد توجه و اهتمام خویش قرار دهد این است كه ) شاگردان را تدریجا و گام به گام به آداب و آئین های پسندیده و شیوه های ستوده و تمرین روحی نسبت به آداب دینی و حقایق و اسرار دقیق آئین مقدس اسلام ، آشنا و وادار نموده ، و انس و عادت به صیانت نفس را در تمام شئون آشكار و نهان زندگی آنها بارور سازد، به ویژه اگر احساس كرد كه شاگردان وی از رشد عقلی متناسبی برخوردار هستند باید سعی كند كه چنین عادات مهم و پرارزش را در آن ها به ثمر رساند.

نخستین گام در پیمودن مراحل مذكور این است كه دانشجویان را تشویق و تحریص كند تا رفتار و مساعی تحصیلی خود را از هر گونه شوائب (فرومایه ) پاك و پاكیزه نمایند و كوششهای خویش را در جهت الهی و انسانی و به منظور كسب رضای پروردگار، محدود سازند، و خدای را در تمام لحظات زندگانی ، مراقب و ناظر اعمال خویش بدانند. و این خصیصه خدایابی و خداجوئی را تا هنگام مرگ استمرار داده ، و عملا از چنین حالت والای روحی تا به هنگام رخت بربستن از این دنیا، برخوردار باشند (و سعی كنند تا مطامع دنیوی به این گنجینه گرانبها، دستبردی نزند).

باید معلم به دانشجو بفهماند كه فقط در سایه چنین حالت روحی ، ابواب معارف و دانشها فراسوی او گشاده می شود. و سینه اش از تنگنای آلام و مشكلات رهائی یافته و از شرح صدر برخوردار می گردد. و از قلب و درونش ، آبشخورها و سرچشمه های لطائف و حكمتها، به جریان و فیضان می افتد، و بركات و فزایندگی مطلوبی در حالات مختلف زندگی و معلومات و معارف او پدید می آید. و سرانجام به صواب اندیشی و درستی گفتار و كردار و حكم و داوری صحیح و استوار، موفق می گردد.

باید معلم در تفهیم حقائق مذكور، آثار و احادیثی را كه در زمینه های این حقائق به ما رسیده است ، برای شاگرد بازگو كرده ، و ضرب المثلهای لازم را كه نمایانگر حقائق مذكور است ، برای او یاد كند. و با ناچیز جلوه دادن دنیا، حالت زهد و پارسائی و بی اعتنائی به مادیات را در او به وجود آورد. و حس تعلق و دلبستگی و گرایش و غرور به دنیا و فریبندگی به زخارف و زرق و برق دنیا را از دل و دماغ او بزداید. و به او یادآور گردد كه دنیا و لذتهای مادی آن ، ناپایدار و گذرا و فانی است ، و حیات معنوی و سعادت و نیكبختی اخروی است كه پایدار و خلل ناپذیر می باشد. و نیز به وی تفهیم كند كه ایجاد آمادگی برای سرای جاوید و فناناپذیر، و اعراض از دنیای شتابنده و ناپایدار، شیوه و راه و رسم مردم محتاط و دوراندیش ، و روش و سیره بندگان شایسته خداوند می باشد.

باید معلم ، این حقیقت را برای دانشجو بازگو كند كه دنیا به مثابه ظرف و گذرگاه و منزلگه و كشتزاری است كه باید انسان در این معبر و رهگذر، در تحصیل كمالات بكوشد. آری دنیا مجال و فرصتی است برای علم و عمل ، و كشتزاری است كه باید در آن دانه افشانی كرد تا به محصول و ثمره آن - در سایه افكار و اعمال نیك در روز قیامت و سرائی كه در پیش است - دست یافت .

(شهید ثانی مهمترین و نخستین وظیفه ویژه معلم نسبت به شاگردان را عبارت از ایجاد اخلاص و حسن نیت در نهادشان می داند. مراقبت و توجه به خدا و سرانجام ، ایمان و اتكال به پروردگار را عالیترین زمینه مساعدی معرفی می كند كه شاگردان می توانند در سایه آن به مقامات والای علمی و كشفهای مهمی در اسرار و حقایق پیچیده عالم دست یابند. و به اسرار نهانی و رموز دقیق دین و آئین مقدس اسلام آگاه گردند.

قفطی می نویسد: ابن سینا می گفت : هرگاه در یك مساءله علمی ، دچار حیرت و سرگشتگی می شدم ، و حد وسط و رمز كشف مجهول را نمی یافتم به جامع شهر یعنی به مسجد می رفتم و نماز دوگانه در برابر خدای یگانه می گزاردم ، و در نتیجه از بركات ایمان و توجه به خداوند، درهای بسته بر روی من گشوده می شد و مشكلات و ناهمواریهای علمی برای من ، آسان و هموار می گشت ) (257) .

2- تشویق - یا - ایجاد شوق و دلبستگی به علم و دانش در شاگردان

معلم با شاگردان خود را به علم و دانش تشویق نماید و فضائل و ارزشها و مزایای علم و علماء را به آنان تذكر دهد، و یادآور گردد كه علماء و دانشمندان ، وارثان انبیاء و پیمبرانند و بر كرسی ها و پایگاههائی بلند و فرازنده و درخشانی از نور، جای دارند، كرسی ها و پایگاههائی كه مورد رشك انبیاء و شهداء و جانبازان راه خدا بوده و این وجودات مقدس در این رابطه به حال آنها غبطه می خورند.

باید معلم ، اینگونه سخنان شوق آفرین را - كه در طی آیات و اخبار و آثار و اشعار و امثال به چشم می خورد، و بازگوكننده فضائل و منازل و مقامات والای علم و علماء است - به گوش هوش آنها برساند.

رهنمودهائی كه در سخن بزرگان دیده می شود و نمودارهای شوق انگیزی كه در طی اشعار شعراء - درباره فضیلت علم - جلب نظر می كند، عامل و انگیزه نیرومندی است كه می تواند نفوس و قلوب انسانی را به خود معطوف داشته (و تحرك و جنبش چشمگیری برای گرایش به علم و دانش ، در دلها به وجود آورد).

(معلم باید از هر عواملی كه او را در تشویق شاگردان به علم و دانش ، مدد می كند، استفاده نماید) و در ضمن ؛ آنها را تدریجا ترغیب نماید تا نسبت به مسائل دنیوی به قدر امكانات و به اندازه كفایت و ضرورت ، قناعت و بسنده كنند تا از این طریق بتواند آنها را از انگیزه دنیاگرائی - كه موجب دل مشغولی و پریشانی خاطر و پراكندگی اهتمام علمی آنها می گردد - دور نگاه دارد.

3- لزوم مواسات و دلسوزی معلم نسبت به شاگردان

باید معلم درباره شاگردان ، خواهان اموری باشد كه خود نسبت به آن امور در مورد خویشتن احساس علاقه و دلبستگی می نماید، و هرگونه شر و بدی را كه برای خویش نمی پسندد برای شاگردان نیز نپسندد؛ زیرا اینگونه مواسات و برابراندیشی نسبت به شاگردان ، حاكی از كمال ایمان معلم و حسن رفتار و برادری ، و نمایانگر روح تعاون و همبستگی و دلسوزی معلم نسبت به شاگردان می باشد.

در احادیث صحیح و معتبر، چنین آمده است : (هیچیك از شما نمی تواند عنوان (مومن ) را (به مفهوم واقعی آن ) احراز كند مگر آنگاه كه نسبت به برادر ایمانی خود همان چیزی را بخواهد كه درباره خود نیز، نسبت به آن احساس علاقه و محبت كند) (258) .

باید گفت كه بی تردید، شاگرد، والاترین و بهترین برادر، و بلكه ارجمندترین فرزند معلم است . و ما در بحثهای آینده (با بیانی گسترده تر) این موضوع را بررسی خواهیم كرد (كه شاگرد، نسبت به معلم به عنوان برادر عزیز و فرزند گرامی او محسوب می گردد)؛ زیرا علم و دانش ، اساس و عامل بهم رسیدن یكنوع قرب و خویشاوندی روحی و معنوی است كه معلم و شاگرد را با هم مربوط می سازد؛ و چنین پیوندی از هرگونه پیوند و خویشاوندی جسمانی و خونی ، والاتر و شكوهمندتر می باشد.

از ابن عباس روایت شده است كه می گفت : گرامی ترین فرد در پیشگاه من ، همنشین من است ، همنشینی كه از كنار مردم ، پا فراتر نهاده تا آنگاه كه راه خویش را به سوی من گشوده و در كنار من بنشیند. اگر در توان من می بود كه مگسی بر روی بدن او ننشیند تا او را آزار ندهد، نیروی خود را در صیانت او از گزندی چنین ناچیز، بكار می بردم .

در حدیث دیگری آمده است كه ابن عباس گفت : آنگاه كه مگسی بر اندام شاگردان من می نشیند، من رنج آنرا احساس می كنم ، (و حتی در این ناچیزترین آزار، با او همدرد می گردم ) (259) .

محمد بن مسلم می گوید: یكی از ساكنان (جبل ) بر امام باقر (علیه السلام ) وارد شد و به هنگام تودیع و خداحافظی به عرض رساند: مرا موعظه و نصیحتی كن . حضرت فرمود:

(تقوی و پرهیزكاری را پیشه خود ساز. به برادر ایمانی خود نیكی كن . و برای او خواهان همان خوبیهائی باش كه خود، خواهان آن هستی . و از هر امر نامطلوبی كه از آن احساس تنفر و دلزدگی می كنی ، از همان امر درباره برادر ایمانی خود نیز متنفر باش . اگر درخواستی را با تو در میان گذاشت از وی دریغ مدار و خواسته او را برآورده ساز و به او اعطاء كن . و اگر او از اعطاء و بخشش ، نسبت به تو خودداری كرد، تو بخشش و عطای خود را به او عرضه كن . (و یا اگر از درخواست و سؤ ال ، خودداری كرد، خواسته او را بدو عرضه نما). نباید نسبت به هیچ نوع خیر و احسانی نسبت به او سیر و ملول گردی ، چنانكه نباید او نسبت به تو ملول گردد. بازو و یاور او باش كه او بازو و یاور تو باشد. اگر او از تو بدش آید از او جدا مشو، تا از او درخواست كرم و گذشت نمائی (و در نتیجه ، كینه را از دل او بزدائی ). و آنگاه كه در حضور تو نباشد در غیاب او، نگاهبان حیثیت و منافع وی باش . و اگر در حضورت باشد او را زیر سایه حمایت خویش قرار داده و سعی كن با یاری و تقویت و ملاقات و احترام و لطف خویش ، او را مشمول محبت های خود سازی ؛ زیرا او از آن تو است و تو از آن او هستی ) (260) .

این حدیث و هر حدیث دیگری كه - بازگوكننده حقوق متقابل و متبادل تمام برادران و خواهران مسلمان نسبت به یكدیگر است - رعایت محتوای آنها در مورد معلم و شاگردی (كه استوارترین و شریفترین پیوندها آنان را با هم مربوط می سازد) لازمتر و ضروری تر می باشد.

4- استفاده از روشهای مختلف تنبیه برای منع از تخلف شاگردان .

عامل لطف و محبت ، مؤ ثرترین عوامل تعلیم و تربیت است

بر معلم ، لازم و ضروری است (اهتمام خویش را در جهت تربیت اخلاقی شاگردان به كار گیرد و) آنانرا از اخلاق بد و خویهای ناستوده وارتكاب اعمالی كه شرعا حرام و یا مكروه است حفظ كند، و از هرگونه رفتاری كه حالات و شخصیت آنها را تباه می سازد و یا موجب ترك اشتغالات علمی و یا اسائه ادب آنان می گردد جلوگیری كند. معلم باید از پرحرفی و سخنان بیهوده و بی فایده شاگردانش ممانعت به عمل آورد، و از معاشرت آنان با اشخاص نامناسب و اینگونه كارهای نابجا و اعمال نارا و زیان بخش جلوگیری نماید.

برای پیشگیری از سوء رفتار شاگردان و جلوگیری از ارتكاب خلاف آنان ، لازم است معلم حتی الامكان با ایماء و اشاره و تعریض و كنایه ، راه گشای تربیت اخلاقی شاگردان بوده و از تخلف آنها جلوگیری كند. و در صورتی كه ضرورت ایجاب نكند و نیازی در كار نباشد باید از آشكارگوئی و تصریح به تخلف شاگرد، خودداری نماید و همواره از عامل لطف و محبت و مهر و مودت - برای ارشاد شاگردان - استفاده كند، و آنرا به خاطر تخلف و سوءرفتار، توبیخ نكرده و تا می تواند از این روش استفاده ننماید؛ چون اولا تصریح و آشكارگوئی ، پرده هیبت و ابهت استاد را از هم دریده و موجب شدت و فزونی جراءت و جسارت شاگردان در ارتكاب خلاف و سوءرفتار و تخلفهای اخلاقی می گردد. و ثانیا باعث میشود كه آنان - بیش از پیش - با حرص و ولع زیادتری در تخلفهای اخلاقی اصرار ورزند.

در اخبار و احادیث به ما گوشزد شده است كه اگر مردم را صریحا از كاوش و از هم پاشیدن پشكل چهارپایان بازدارند، اصرار آنان در كاوش و از هم پاشیدن آن ، فزاینده تر می گردد، (و برای توجیه اصرار خود) می گویند: بی جهت ما را از دست یازیدن به چنین كاری نهی نكرده اند، لابد سر و حكمتی در این تپاله و پشكل حیوان وجود دارد كه باید از آن سردرآورد! و از درون آن باخبر گشت !!.

یكی از شعراء می گوید:

(( النفس تهوی من یجور و یعتدی



و النفس مائلة الی الممنوع



و لكل شی ء یشتهیه طلاوة



مدفوعة الا عن الممنوع ))



دل آدمی طبعا به سوی جائر و ستمكار متجاوز - به خاطر زرق و برق قدرت و جاذبه كاذب جاه و مقامش - گرایش دارد. و اصولا نفس انسانی در جهت هر امری كه از آن منع شده است دارای رغبت و تمایل فزونتری بوده و بدان انحراف می یابد. هر چیزی كه انسان بدان مایل و راغب است آن چیز دارای حسن و بهاء و مقبولیتی می باشد كه آدمی را به خود جذب می كند؛ ولی نفس انسان ممكن است از تیررس چنان حسن و بهائی بدور مانده و از آن سیراب گشته و در امان باشد. لكن از یك امر ممنوع و كار نامشروع اشباع نمی گردد، و حسن و بهاء كاذب آن همواره به انسان با جاذبه خود آسیب می رساند و همیشه رونق و جاذبه خود را به رخ انسان كشانده تا هرگز از آن اشباع نگردد.

راستی باید درباره كیفیت ارشاد، و مراتب مهر و محبت پیامبر عزیز و گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) نسبت به آن مرد اعرابی و صحرانشین و بیابانگرد، اندیشید - كه مسجد را با بول و پیشاب خود آلوده كرد - (و پیامبر مهربان به جای توبیخ و درشتخوئی ، از در لطف و دلسوزی وارد شد، و از راه محبت ، این مرد صحراگرد را متوجه زشتی و نادرستی رفتارش نمود). آری باید دید كه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله ) با معاویة بن حكم - آنگاه كه در اثناء نماز، سخن گفت - چه نوع رفتاری را پیش گرفت : (آنحضرت در ارشاد او از لطف و محبت ، استفاده كرد و از این رهگذر، او را به نقص و اشكال كارش آشنا ساخت ) (261) .

باری ، اگر شاگرد با تعریض و كنایه و ایماء و اشاره - در سایه هوش و ذكاء خود - به لغزش و تخلف خویش پی برد و از آن دست برداشت باید گفت در این صورت معلم به هدف تربیتی و غرض مطلوب خود دست یافته است . و گرنه باید با صراحت و بی پرده - البته در سر و نهان و در غیاب دیگران - او را از ارتكاب خلاف نهی كند. و اگر نهی او در غیاب دیگران نیز مؤ ثر نیفتاد و شاگرد دست از تخلف برنداشت ، باید علنا و آشكارا و در حضور دیگران ، او را از خلافكاری منع كند. اگر موقعیت و اوضاع و شرائط، مقتضی شدت لحن و خشونت در گفتار باشد، نباید معلم از آن دریغ ورزد؛ (بلكه باید در گفتار خود اعمال خشونت كند) تا بدینوسیله این شاگرد متخلف و همه حاضران جلسه درس ، در صدد تخلف برنیایند، و هر شنونده ای كه در مجلس درس حضور دارد به وظائف اخلاقی خود آشنا شده و ادب آموزد.

اگر هیچیك از روشهای تربیتی مذكور در جلوگیری از تخلف شاگرد اثر نگذاشت و علیرغم بكارگرفتن تمام وسائط و عوامل تربیتی ، چنین شاگرد، به تخلفهای خود ادامه داد و از آن دست برنداشت ، طرد اینگونه شاگرد و اعراض از او بجا و سزاوار می باشد، و هیچگونه اشكالی برای این طرد و اعراض ‍ وجود ندارد. معلم باید چنین شاگردی را مدتی از نزد خود براند تا او از تخلف خویش ، توبه و بازگشت نماید. به ویژه اگر معلم ، بیم آن را داشته باشد كه سوءرفتار و تخلفهای شاگرد مذكور احیانا در شاگردان دیگر اثر گذاشته و آنانرا نیز مانند خود گمراه می سازد، و همگنان و همدرسان او هم با وی در ارتكاب خلاف ، همسازی می كنند. (با توجه به چنین آثار زیانباری ، باید معلم ، اینگونه شاگردان را برای مدتی از محیط تعلیم و تربیت طرد كند تا سوءرفتار آنها به دیگران سرایت ننماید و ضمنا از تخلف خود نیز دست بردارد).

همچنین لازم است معلم ، رفتار و روابط شاگردان را نسبت به یكدیگر؛ زیر نظر گرفته و مراقب اظهار سلام كردن آنها به همدیگر، و طرز برخورد آنها در گفتگو، و محبت متقابل آنها، و خودیاری و تعاون آنان با یكدیگر باشد كه چگونه در احسان و تقوی و پرهیزكاری به هم مدد می رسانند. باید معلم در این امور آنانرا راهنمائی كند. و رویهمرفته هر كاری را كه در صدد انجام آن هستند دقیقا زیر نظر گرفته و تمام رفتار آنها را بپاید.

بطور خلاصه ، همانطور كه معلم ، مصالح دینی شاگردان را - به منظور سامان یافتن روابط آنان با خدا - به آنها تعلیم می دهد، باید مصالح دنیوی آنانرا به آنها بیاموزد تا كیفیت روابط و رفتار خود را با همنوعان خویش سامان بخشند تا مآلا فضیلت و نیكبختی آنان را در امر دین و دنیا تكمیل كند.

5 - فروتنی و نرمش معلم نسبت به شاگردان

نباید معلم نسبت به شاگردان خویش ، رفتاری تكبرآمیز را در پیش گیرد و نسبت به آنها بزرگی ورزد؛ بلكه باید فروتنی و نرمش را - در برخورد با شاگردانش ‍ - بكار برد. خداوند متعال به پیامبر خود می فرماید:

(( (و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤ منین ) )) (262)

پر و بال خویش را برای پیروان خود (كه با پایمردی خود در ایمان ، به تو اظهار علاقه می كنند) فروهشته ساز (و نسبت به آنان ، متواضع و فروتن باش ).

رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (خداوند متعال به من وحی نمود (كه به شما اعلام كنم تا) تواضع و فروتنی را پیشه خود سازید) (263) .

و همو فرموده است : (هیچ صدقه و انفاق مالی به بینوایان ، از مال و ثروت انسان نمی كاهد. خداوند متعال - به خاطر عفو و گذشت از افراد - بر عزت و سرفرازی شخص می افزاید، و هر فردی كه تواضع و فروتنی را پیشه خود سازد، در ظل مراحم پروردگار از مقام والا و شخصیتی ارجمند برخوردار می گردد) (264) .

این پاداشها، نتیجه تواضع و فروتنی نسبت به تمام طبقات مردم است كه در خور وظیفه اخلاقی هر انسان مؤ من و مسلمان می باشد. علیهذا باید در نظر گرفت كه وظیفه معلم نسبت به شاگردان از این دیدگاه ، چگونه است ، شاگردانی كه نسبت به معلم ، ملازمت و همبستگی جالبی برقرار باشد و نیز شاگردان در پی جوئی از دانشها و معارف سودمند بدو تكیه كنند و راءی و نظر او را ملاك و معیار ارزیابی علوم و دانشها و شئون مختلف زندگانی خود بدانند. مضاف بر این ، باید دانست میان معلم و شاگردان ، حقوق متقابل دیگری از قبیل : حق مصاحبت و همنشینی ، و احترام در رفت و آمد و ملاقات و برخوردها، شرافت محبت و دوستی راستین و عاری از هر نوع شائبه و امثال آنها وجود دارد (كه این حقوق و معیارها می تواند رابطه معلم و شاگردانش را به طرز جالب و دلنشینی سازمان بخشیده و آنها را با هم پیوند دهد).

در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) آمده است كه فرمود: (معلم و آموزگار باشید (و درس شما زمزمه محبت باشد). در تعلیم خود، دشخوار و سختگیر نباشید و مسئله تعلیم را بر مردم ناهموار نسازید؛ زیرا معلم و آموزگاری كه با آمیزه محبت تعلیم می دهد، از انسان دشخوار و سختگیر، بهتر و باارزش تر است ) (265) .

و نیز فرمود: (نسبت به كسی كه به وی علم را می آموزید، و یا از او، علم را فرامی گیرید، نرم و ملایم باشید) (266) .

در بحث های گذشته ، داستان عیسی (علیه السلام ) و رفتارش با حواریون و اقدام آنحضرت در شستشوی پای آنان ، و نیز اخبار دیگری را - (كه نمایانگر روح ملاطفت و نرم خوئی و تواضع بزرگان نسبت به زیردستان است ) - بازگو كردیم .

بنابراین لازم است معلم ، خلق و خوی خود را - فزونتر از آنچه بر دیگران ضروری و لازم است ، نسبت به شاگردانش - به هنگام برخورد با آنها رفتار خویش ‍ را بر اساس حسن سلوك و لطف و محبت تنظیم نماید. و با شاگردان خود - با شادابی و گشاده روئی ، و اظهار شادمانی ، و محبتی خوش آیند و صمیمانه ، و ابراز دلسوزی و احسان به آنها از طریق بذل علم و جاه و مقام ، و گرامی داشت آنها - در حد وسع و امكانات - برخورد و ملاقات كند.

شایسته و بجا است كه تمام شاگردان و بخصوص ، شاگردان فاضل و برجسته را با (كنیه (267) و نام فامیلی )، و رویهمرفته با محبوبترین نامها و القاب ، مورد خطاب قرار دهد، و به گونه ای از آنان و نام آنها یاد كند كه موجب حفظ حرمت شخصیت و وقار و ارزش مقام و منزلت آنان بوده و از گزند تحقیر و توهین ، مصون بمانند.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) برای رعایت احترام و بزرگداشت شخصیت یاران خویش ، از آنان با كنیه ، و نام و عنوان محبوب آنها یاد می كرد؛ زیرا آنحضرت از این طریق موفق می شد كه شرح صدری در آنها به وجود آورده و قوت قلب بیشتری به یاران و اصحاب خود بخشیده ، و عرصه و مجال درخواست و تقاضا و سؤ ال آنها را گسترده و آزاد ساخته ، و محبت آنانرا بیش از پیش به خود جلب نماید.

بدیهی است كه رعایت احترام و بزرگداشت شخصیت دیگران - از طریق خطاب به نامهای محبوب آنان - در مورد افرادی كه انسان به پیروزی و رستگاری آنها چشم امید دوخته و میخواهد صلاح و شایستگی شخصیت آنها را پدیدار و شكوفا سازد، لازم تر و ضروری تر است . (لذا معلم در این اصل نسبت به شاگردان ، وظیفه خطیرتری به عهده دارد).

آری معلم باید در رابطه خویش با شاگردان ، از سخنان و سفارشهای رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله )، الگو و نمونه و سرمشق گیرد كه فرمود: توده مردم پیرو شما علماء و دانشمندان هستند، و مردمی از اقطار گیتی - به منظور كسب بصیرت و بینش دینی - به شما روی می آورند، آنگاه كه شما را دریابند و نزد شما آیند، لازم است نسبت به آنها خیراندیشی نموده و با رفتاری نیكو، آنانرا سرشار و برخوردار سازید(268) .

بطور كلی عالم و دانشمند نسبت به معلم و شاگرد، همچون طبیب نسبت به بیمار است (كه باید بیماری جهل و نادانی را در شاگرد، درمان كند). بنابراین باید از هر دارو و عاملی كه برای شفای او امیدبخش به نظر می رسد استفاده نماید؛ زیرا بیماری روحی جهل و نادانی از هر نوع بیماری بدنی ، قوی تر و سخت تر می باشد؛ (چون زیان بیماری جهل و بیسوادی از تمام بیماریهای بدنی ، بیشتر و خطرناك تر است ).

گاهی ممكن است احیانا - به علت اختلاف مزاج و طبایع شاگردان - عكس آنچه را كه یاد نمودیم باید به عنوان عامل مصلحت شاگرد و داروی درمان بخش ‍ او، قابل بهره برداری باشد. (یعنی ممكن است گاهی به ندرت ، عامل محبت و احترام به شخصیت شاگرد - بجای آنكه او را به فضائل اخلاقی و ترك رذائل و خودداری از تخلف ، رهنمون گردد - وی را مغرور ساخته و موجب خودباختگی او شود. در چنین صورتی باید معلم ، مراقب باشد تا چه نوع رفتار و راه و روشی را با شاگردان مختلف در پیش گیرد. لذا در برخی از موارد، معلم ناگزیر می گردد برای نهی از تخلف ، با خشونت و شدت لحن ، رفتار كند و بجای نرمش ، از درشتخوئی و خشونت و احیانا تنبیه بدنی آنهم به صورت خفیف استفاده نماید).

6- تفقد از احوال دانشجویان - یا وظیفه معلم در صورت غیبت شاگرد از جلسه درس

وظیفه مذكور - كه از نوع وظیفه اخیرالذكر می باشد و از حس شفقت و دلسوزی معلم ، ریشه می گیرد - این است كه اگر یكی از شاگردان و یا حاضران حلقه درس استاد، در جلسه درس حضور نیافت ، و غیبت او غیرعادی به نظر رسید و طولانی گشت ، باید از او و احوال او و علت غیبت او پرس و جو كند. اگر از پرس و جوی خود، نتیجه ای كافی نگرفت و نتوانست راجع به او خبری به دست آورد باید كسی را برای اطلاع خود از احوال او به خانه و محل سكونت وی بفرستد، و یا شخصا به منزل او برود - كه البته این كار اخیر دارای فضیلت بیشتری است - چنانكه رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) با اصحاب و یاران خود همینگونه عمل می كرد، (یعنی اگر ملاحظه می فرمود كه یكی از ملازمان او در میان جمع حاضران ، حضور بهم نرسانده است ، شخصا به منظور احوال پرسی به خانه او می رفت و از او تفقدی به عمل می آورد).

اگر معلم اطلاع یافت كه شاگرد مذكور، بیمار گشته است باید از او عیادت كند. و اگر گرفتار غم و اندوهی است ، در صدد رفع آن برآید. و اگر دید كه به مسافرت رفته ، از خاندان و متعلقان او تفقد بعمل آورده و از آنها احوال پرسی كند، و از آنان بخواهد كه حوائج و درخواست خود را با او در میان گذارند، تا به قدر امكان و توانائی خویش به خواسته ها و حوائج آنها رسیدگی كند. و اگر به هیچوجه در هیچ كاری به او احتیاجی نداشتند با اظهار محبت و ابراز لطف به آنها، و نثار دعاء در حق آنان ، به وظیفه اخلاقی خود عمل نماید.

7- اطلاع از نام و مشخصات شاگرد

باید معلم ، راجع به نام و نسب و فامیلی و شهر و احوال و مشخصات دانشجویان و یا حاضران جلسه درس ، اطلاعاتی را كسب كرده و ترتیباتی در این زمینه فراهم آورد و بدان توجه نماید، و درباره آنان - در جهت مصالحشان - بیش از حد معمول دعاء كند (و از خداوند متعال بخواهد كه آنانرا مشمول لطف خویش قرار داده ، و دلهای آنها را برای پذیرش علم ، مستعد ساخته ، و آنانرا به عمل و رفتار بر طبق موازین علم موفق گرداند).

توجه به حدیثی كه بدینگونه مسلسل (269) است ، و در یك یك افراد سلسله سند آنها تا به معصوم ، سؤ ال و پرسش از اسم و كنیه و شهر و محل اقامت ، تسلسل دارد و این سؤ ال در مورد همه راویان تكرار شده است ، و اینكه چنین كاری به عنوان یك راه و رسم و سنت مطلوبی در نقل حدیث به شمار می رفت تا از مشخصات فردی كه برای او حدیث را نقل می كند سؤ ال نماید. چنین سنت و شیوه ای برای ما در اثبات لزوم معلم از مشخصات شاگرد، كافی و بسنده است .

8 - القاء مطالب علمی باید در خور استعداد شاگردان باشد

باید معلم در بذل و توزیع محصولات و فراورده های علمی و معارف خود، با سخاوت باشد. و در طرز القاء درس بر دانش پژوهان ، ناهموار و دشخوار نباشد؛ بلكه باید كیفیت تدریس او هموار و دلنشین بوده و با آمیزه لطف ، و تواءم با رفق و مدارا و نصیحت و اندرز باشد، و به قصد ارشاد شاگردان به امور مهم ، به آنان سود رسانده و بهره مندشان سازد. معلم باید شاگردان خود را به صیانت و نگاهبانی اندوخته های نفیس و گرانبهای علمی - كه در اختیار آن ها قرار داده است - تشویق و تحریص كند.

معلم نباید به هیچوجه اندوخته های علمی خود را در خویشتن احتكار و ذخیره كند، و در اعطاء و القاء آنها دریغ ورزد، اندوخته هائی كه دانشجویان (تشنه و گرسنه علم ) بدان نیاز دارند، و از او درباره آن اندوخته ها پرس و جو می نمایند. بنابراین اگر او افراد شایسته ای را در پیرامون خود دید نباید در بذل سرمایه های علمی و توزیع این ذخائر، دریغ و مضایقه كند.

البته باید بگوئیم : تا وقتی كه دانشجویان او، نسبت به برخی از معلومات و معارف ، اهلیت و شایستگی لازم را به دست نیاورند نباید معلم این معلومات را در اختیار آنها قرار دهد؛ بلكه باید در كتمان آن (از چنین شاگردان )، كوشا و مصر باشد؛ زیرا القاء معلومات و معارفی كه شاگردان برای هضم و درك آن ، استعداد و شایستگی كافی ندارند، موجب پریشانی خاطر و پراكندگی و تباهی ذهن و حال آنها می گردد.

اگر دانشجوئی در زمینه اینگونه معلومات و معارف ، پرسش كرد به او بگوید: این معلومات ، عجالة و در شرائط كنونی استعداد و آمادگی علمی تو، برای تو زیان بخش است . و باید به او نیز یادآور شود كه علت استنكاف او در بذل این اطلاعات و معلومات ، از بخل و مضایقه او ریشه نمی گیرد؛ بلكه این استنكاف ، نمایانگر حس دلسوزی و لطف و مرحمت او می باشد.

معلم پس از آنكه این نكته را به او تفهیم كرد باید او را به سعی و كوشش و پیشرفت در تحصیل ، تشویق كند تا اهلیت و شایستگی این چنین معلومات و معارف و سایر اطلاعات دیگر را به دست آورد.

در توضیح و تفسیر كلمه (ربانی ) چنین روایت شده است كه (عالم ربانی )، كسی است كه آگاهی ها و معارف خرد و كوچك و ساده را قبل از معارف بزرگ و پیچیده ، به مردم تعلیم میدهد(270) .

9- تفهیم ترتب و تسلسل منطقی اشتغالات دینی و علمی به شاگردان

باید معلم ، شاگرد را از اشتغال به امور غیرضروری و غیرواجب ، قبل از اشتغال به امور ضروری و واجب ، و از اشتغال به واجب كفائی ، قبل از اشتغال به واجب عینی ، بازدارد. یكی از واجبات عینی (كه باید شاگرد در نخستین مرحله در انجام و اداء آن بكوشد)، اصلاح و پیراستن دل و پاكیزه ساختن درون به وسیله نیروی تقوی و پرهیزكاری است . مقدم بر همه چیز و همه كس ، خود معلم باید از نظر تقوی ، خویشتن را مورد بازخواست و بازپرسی و تفتیش قرار دهد (و ببیند كه آیا از تقوی و پارسائی بهره ای دارد، آنگاه پس از احراز مقام تقوی و پرهیزكاری در خویشتن ، به ارشاد شاگرد دست یازد) تا شاگرد در مرحله نخست ، از رفتار، و در مرحله دوم از گفتار او الگو و سرمشق گیرد.

معلم باید (ترتب و تسلسل علوم و معارف را به هنگام تدریس - با توجه به پایه معلومات شاگردان - در نظر گرفته و) آنها را از پرداختن به علوم ادبی (از قبیل صرف و نحو، معانی و بیان و...) قبل از پرداختن به سنت و معارف ساده دینی ، منع كند. و به همین گونه ، ترتیب و پی آمدهای منطقی علوم و معارف را به شاگردان گوشزد نماید.

10- كوشش در تقریب مطالب به ذهن شاگردان و رعایت استعداد آنها

باید معلم به شغل و حرفه تعلیم ، حرص و علاقه و دلبستگی داشته باشد، و همه توان و نیروی خویش را در تفهیم و تقریب مطالب به اذهان شاگردان ، به كار گیرد، و در این جهت اهتمام ورزد. او باید این وظیفه خطیر را بر تمام نیازها و مصالح و منافع شخصی - البته تا آنجا كه كار ضروری مهمتری در میان نباشد - ترجیح دهد. ولی اشتغال به مصالح شخصی و حوائج فردی ، در حد ضرورت ، در همان محدوده نیازهای اولیه ، بلامانع است (و باید معلم در صورت عدم ضرورت ، همه مصالح و منافع شخصی دیگر را در راه اداء وظیفه تعلیم و تربیت ، قربانی كند).

معلم نباید به هیچوجه در نصیحت و اندرز به شاگردان ، چیزی را فروگزار نماید. و در تفهیم مطالب ، درجه استعداد و قدرت درك و توانائی حافظه شاگردان را در مد نظر قرار دهد. و از بازگو كردن مسائل و القاء مطالبی كه ذهن شاگردان ، تحمل درك آنرا ندارد خودداری نماید.

معلم نباید طرز بیان و سخن خود را - بیش از حد معمول - گسترده و مفصل سازد، به گونه ای كه حافظه شاگردان قادر بر نگاهداری و حفظ آن نباشد. او نباید آنگونه فشرده و كوتاه ، بیان خود را ایراد كند كه درك و فهم آن برای شاگردان دشوار گردد؛ (بلكه بیان خویش را در حد میانگین و متناسبی قرار دهد كه علاوه بر امكان ضبط و حفظ آن ، فهم آن نیز آسان باشد).

با هر یك از شاگردان ، در خور مقام و پایه علمی و بر حسب میزان فهم و استعداد آنها سخن گوید، و آنها را مخاطب قرار دهد: با شاگردی كه دارای نیروی تشخیص و مهارت و كارائی می باشد و مساءله علمی را با دقت و تحقیق درك می كند، با ایماء و اشاره و به طور فشرده سخن گوید. و برای دیگران - به ویژه كسانی كه گرفتار ركود و توقف ذهنی یا كمبود علمی هستند - مطلب را با بسط و تفصیل بیشتری توضیح دهد. و برای كسانی - كه جز با تكرار مسئله و توضیح دوباره آن ، نمی توانند مطلب را درك نمایند - سخن و بیان خویش را تكرار نماید.

معلم باید نخست ، خود مساءله را به صورت واضح و روشنی طرح كند، یعنی تصویر روشنی از مساءله را ترسیم نماید، سپس با ذكر مثالها و نمونه ها - البته در صورت نیاز به آنها - به توضیح و تشریح آن بپردازد. ادله و مآخذ موافق و مخالف مساءله را یاد كند. و برای اثبات جنبه معتبر و مورد اعتماد، و راءی درست مساءله ، دلیل مناسب را بازگو نماید، تا آن جنبه كاملا تاءیید و تقویت گردد. و نیز دلیل ضعف مساءله را ذكر كند تا شاگرد شیفته آن جنبه نگردد و تحت تاءثیر آن ، مبنائی برای خود نپردازد. (و آنرا به صورت احتمالی قابل قبول تلقی نكند). مثلا بگوید: مخالفین در اثبات نظر خود، چنین استدلال كرده اند؛ ولی دلیل آنها به خاطر فلان علت و فلان دلیل ، ضعیف و مردود است .

باید معلم جنبه های اخلاقی رد و ایرادات و انتقادات خود را در نظر گیرد. یعنی اگر راءی و نظر كسی را تضعیف می كند باید شاگرد بفهماند كه منظور او و صرفا بیان حق و واقعیت می باشد. و چون بیان واقعیت ناگزیر، متوقف بر تضعیف راءی فلان دانشمند است از این جهت آنرا بازگو كرده است . باید به شاگردان یادآور شود كه هدف او در چنین مناقشات ، اظهار تفوق و برتری بر دیگران و یا كوباندن و شكست دادن آنها نیست ؛ (بلكه تنها هدف او اظهار حق و حقیقت می باشد).

معلم باید اسرار و رموز حكم و قانون مساءله مورد بحث ، و علل آنرا توضیح دهد و اقوال و آراء مختلف را توجیه نموده و وجوه ضعف و احتمالات ضعیف مساءله و نیز پاسخهای لازم را یادآور گردد. او باید اصل و فرعی كه با آن مساءله ، پیوند و ارتباط دارند، و اساس و بنیادی كه مساءله بر آن مبتنی است ، و مسائل مشابه با آن مساءله ، و اینكه حكم آنها با هم مساوی و یا مخالف با یكدیگر است ، همه این مطالب را ذكر كند، و همچنین ماءخذ هر دو حكم را یاد كرده و فرق میان آن دو مساءله را بازگو نماید.

معلم باید در طرح هر مساءله علمی ، لواحق و متعلقات آن از قبیل : نكات نغز و لطیف و لغزها و معماهای ظریف و امثال و اشعار و لغات آنها و اشكالاتی كه بر آن مساءله و یا تعبیری مانند آن وارد می شود، و جواب اشكالات را - البته در صورت لزوم و امكان - ذكر كنند.

معلم باید لغزشهای برخی از مؤ لفان و مصنفان را به شاگردان تذكر دهد و درباره حكم ، و نیز اشتباه آنها را در تخریج (271) و نقل و امثال آنها یادآور گردد، و به آنها راجع به این موارد و امثال آنها هشدار دهد. ولی باید در این رهگذر از نیت و هدف مطلوب و صحیح انسانی و حس حقیقت جوئی برخوردار باشد. نباید مقصد و غرض او، صرفا اظهار خطاء و لغزش دیگران ، و ابراز استواراندیشی و ژرف نگری خویشتن باشد؛ بلكه باید هدف و منظور او، ارشاد شاگردان و نصیحت و خیرخواهی نسبت به آنها بوده تا در او، حالت غرور و شیفتگی و خودباختگی نسبت به كارش پدید نیاید.

همه این كوششهای علمی در صورتی بجا و بمورد است كه فردی كه این افاضات علمی بدو القاء می شود، واجد اهلیت و شایستگی برای دریافت آنها باشد.

11- ذكر ضوابط و قواعد كلی علوم ضمن تدریس آنها

باید معلم ، قواعد كلی متناسب با درس را - كه استثناءبردار و رخنه پذیر نیست و خللی در آن راه نمی یابد، و یا قواعدی را كه دارای موارد استثنائی است با ذكر مستثنیات آنها - در اثناء درس بازگو كند. مثلا در درس فقه این قاعده را گوشزد نماید:

زیاده و نقصان ركن در هر نمازی در همه موارد و بطور مطلق ، موجب بطلان آن خواهد بود، مگر در موارد خاصی كه موجب بطلان نیست . سپس آن موارد را توضیح دهد(272) .

در صورتی كه سبب و مباشرت (مباشر)، با هم مجتمع باشند، مباشرت بر سبب ؛ مقدم است (273) .

اگر كسی اقرار كند كه اموال كسی را برای نیاز و استفاده شخصی خود قبض كرده و تحویل گرفته است ، قول و گفتار او در بازپس دادن آن به مالكش ، پذیرفته نخواهد بود(274) .

حدود و كیفرهای جرم و گناه با پدید آمدن شبهه و احتمال ، ساقط می شود.

ارزش و اعتبار سوگند و قسم به خداوند، به نیت و قصد كسی كه سوگند می خورد مربوط است مگر در مواردی كه سوگنددهنده ، قاضی و داور شرعی و یا نماینده و نائب او باشد كه درباره دعوی و محاكمه ای ، فردی را وادار به سوگند نماید. در این صورت باید قسم او بر حسب قصد و نیت قاضی و یا جانشین و نماینده او انجام گیرد كه از او درخواست سوگند كرده اند.

اگر قسم و سوگند كسی مربوط به نفی عمل غیر باشد باید سوگندش به صورت نفی علم ، یعنی به عنوان عدم اطلاع بر انجام آن كار صورت گرفته و باید به همان صورت تلقی گردد. البته برای این قاعده ، مورد استثنائی وجود دارد و آن این است : كسی كه علیه او ادعا شده است كه برده و یا حیوان او بر غیر، صدمه و جنایتی وارد ساخته است ، بر طبق نظر بعضی از فقهاء، سوگند قطعی او بر نفی جنایت از برده یا حیوانش ، ممضی و معتبر است .

برای مولی در ذمه برده ، در ابتداء امر، هیچگونه امر مالی ثابت نمی شود؛ چون برده ، مالك چیزی نمی گردد. مگر در مواردی كه برده ، عبدقن و خالص نباشد، یعنی مكاتب مطلق یا مشروط و یا مدبر باشد.

و بالاخره باید معلم ، امثال اینگونه قواعد فقهی را (ضمن درسهای فقهی ) به میان آورد.

او باید پاره ای از قواعد مضبوط و یا ضوابط مورد احتیاج در علم اصول فقه را برای شاگردان توضیح دهد، از قبیل ترتیب ادله استنباط احكام - كه این ادله به ترتیب ، عبارتند از كتاب (قرآن )، سنت ، اجماع و نوعی از قیاس (275) . و باید استصحاب و انواع قیاسها و درجات آنها و حدود و تعریفات اصطلاحاتی را - كه بیان آنها در اثناء تدریس ، در خور بحث و متناسب با آن می باشد - بیان كند.

علاوه بر همه این مطالب ، لازم است پاره ای از نامهای اصحاب معروف پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) و مشاهیر تابعین و علماء معروف و شرح حال و تاریخ (تولد و) وفات آن ها را یاد كند.

درباره ضبط اسماء مشكل و انساب متشابه اینگونه رجال ، و یا مختلف و مؤ تلف و امثال آنها، توضیحات لازم را ذكر كند.

پاره ای از واژه های لغوی و عرفی و اصطلاحی را - كه در علم مورد تدریس ، غالبا تكرار می گردد، به منظور ضبط مشكلات مربوط به لغت و اصطلاح - تشریح نماید، مثلا بگوید: مفتوح ، یا مضموم ، یا مكسور، یا مشدد و یا مختلف است . و بالاخره نظائر اینگونه مطالب را به شاگردان یادآور شود.

تمام این توضیحات را تدریجا و گام به گام برای شاگردان بازگو كرده تا در طی مرور ایام ، خیر و بركات عظیمی ، نصیب آنها گردد.

12- تشویق شاگردان به اشتغالات علمی و تحریص بر تكرار دروس و آزمایش هوش و استعداد آنها

معلم باید شاگردان را به اشتغالات علمی در تمام اوقات تشویق كرده و اعاده و تكرار محفوظات را در اوقات مناسب ، از آنها درخواست كند. و راجع به مسائل مهم و مباحثی كه برای آنها بیان كرده است ، پرسش هائی را مطرح سازد.

اگر ملاحظه كرد كه شاگردی ، مسائل و مباحث مذكور را از بر كرده و آنها را دقیقا به خاطر سپرده است از او احترام و تجلیل به عمل آورد، (و علنا در حضور دیگران ) - در صورتیكه بیم عجب و غرور و تباهی حال و مزاج روحی او در میان نباشد - او را مورد ستایش و تقدیر قرار دهد، و مراتب پیشرفت او را تواءم با تقدیر و احترام به همگان اعلام كند.

و اگر احساس كرد كه شاگرد و دانشجوئی در حفظ كردن درس و دقت در مباحث و مسائل مربوط به آن ، كوتاهی ورزیده ، او را در نهان و دور از نظر دیگران ، هشدار داده و نسبت به او سختگیری نموده و توبیخش نماید. و چنانچه مصلحت چنین شاگردی ایجاب كند كه علنا و در حضور دیگران ، وی را به خاطر سهل انگاری ، مورد سخت گیری و ملامت قرار دهد - و این كار را با توجه به مصلحت خود شاگرد انجام دهد - اشكالی بر آن مترتب نیست ؛ زیرا معلم و استاد، همچون طبیب و پزشك می باشد كه می داند دارو را در چه جائی بكار برد، جائی كه مورد نیاز است و آن دارو در آنجا سودمند می افتد.

13- طرح مسائل دقیق و پرسش كردن از شاگردان و آزمایش هوش

باید معلم ، نتایج سودمند مسائل دقیق و نكات پیچیده و ناآشنا را برای یاران و شاگردان خود مطرح سازد، و از آنها درخواست پاسخ نماید. و با طرح این فوائد و نتایج مسائل و نكات مذكور، قدرت درك آنها را بیازماید تا در ضمن آن ، فضل و معلومات افراد و شاگردان برجسته نیز نمودار گردد.

طرح مسائل دقیق ، این فائده را دارا است كه از رهگذر آن ، شاگردان با این مسائل سر و كار پیدا كرده و به دقت و باریك اندیشی درباره آنها خوی گیرند.

معلم نباید نسبت به شاگردی كه در فهم نتایج مسائل دقیق ، دچار اشتباه و لغزش می گردد سختگیری كند، و او را مورد سرزنش قرار دهد. مگر در مواردیكه - از دیدگاه معلم ، مصلحت شاگرد، چنین توبیخ و سختگیری را اقتضاء كند.

از ابن عمر روایت شده است كه پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) برای آزمایش هوش اصحاب و یارانش به آنها فرمود: بعضی از درختان طوری است كه دچار برگ ریزی نمی شود - و چنان درختی نمودار شخصیت یك مسلمان است . سپس به یارانش فرمود: به من بگوئید این چه درختی است ؟ ذهن یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) متوجه درختهای بیابانی شد، لذا از آنها نام بردند، ولی به خاطر من رسید كه درخت موردنظر، باید درخت خرما باشد؛ لكن از بازگو كردن تفطن ذهنی خود، احساس حیاء و شرم می نمودم . اصحاب و یاران پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) عرض كردند: بفرمائید این درخت چیست ؟ فرمود: درخت خرما است . پدر ابن عمر به فرزندش گفت : اگر پاسخ پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) را زودتر بازگو می كردی در نظر من از چنین و چنان بهتر بود. (چنانكه در این حدیث ملاحظه می كنید، پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) در برابر عجز اصحاب در پاسخ به سؤ ال ، هیچگونه عكس العمل سرزنش آمیزی از خود نشان نداد؛ بلكه با گشاده روئی ، خود به پاسخ اقدام فرمود و ضمنا هوش آنها را نیز آزمایش كرد).

همچنین معلم ، اگر از توضیح و گزارش درس خود فارغ گشت ، طرح مسائل مربوط به همان درس و تكرار مشكلات آن ، هیچگونه ضرری ندارد؛ چون از این طریق می تواند نیروی درك و میزان حفظ و ضبط شاگردان را درباره توضیحات خود، آزمایش كند. اگر ملاحظه كرد شاگردی ، توضیحات او را درست درك كرده و غالبا به پرسشهای او، پاسخهای صحیحی را عرضه می كند باید از او تشكر و قدردانی نماید. و اگر ملاحظه كرد كه شاگردی دیگر، مطلب را كاملا درك نكرده است ، با آمیزه لطف به اعاده توضیحات خویش بپردازد.

شایسته است كه استاد و معلم ، دانشجویان را موظف سازد كه درس را به صورت دسته جمعی برگزار كنند؛ زیرا انعقاد مجلس درس به صورت جمعی ، متضمن فوائد و نتایج مطلوبی است كه درسهای انفرادی ، فاقد آنست . و نیز باید به آنها دستور دهد پس از تمام شدن درس ، توضیحات و تقریرات او را میان خود تكرار كنند تا بدینوسیله گزارش ها و بیان او در اذهان آنان راسخ و پایدار بماند.

14- احترام به شخصیت شاگرد و اعتراف به اهمیت افكار او

باید معلم در بحث و گفتگو و مذاكره با شاگردانش ، منصف باشد. اگر از شاگردی ، گفتاری مفید و سودمند شنید به اهمیت و ارزش و سودمند بودن آن اعتراف نماید، اگر چه آن شاگرد، فردی كم سن و سال باشد؛ زیرا انصاف و اعتراف به اهمیت افكار صحیح دیگران ، از بركات علم و دانش به شمار می آید.

یكی از پیشینیان گفته است : (بركت و فزونی علم ، و آئین و راه و رسم دانش ، انصاف و عدالت است . اگر كسی منصف نباشد و در طریق تعلیم و تعلم ، راه انصاف را در پیش نگیرد نمی تواند مطلبی را بفهماند و نه می تواند مطلبی را بفهمد). بنابراین باید معلم در بحث و گفتگو و ایراد سخنان خویش ، همبستگی خود را با انصاف ، حفظ كند و به سؤ ال و پرسش بجا و بمورد شاگرد - هر چند هم كه كم سن و سال باشد - منصفانه گوش فرادهد، و از شنیدن سؤ ال او اظهار تكبر و استنكاف ننماید؛ زیرا ممكن است با مضایقه از شنیدن سؤ ال او، شاگردش از فائده و بهره سودمند مربوط به سؤ ال ، محروم گردد.

معلم نباید به هیچیك از شاگردان - به خاطر كثرت تحصیل و پیشرفت فزاینده و چشمگیر و یا به خاطر مزیت استعداد آنان بر افراد فامیل و وابسته به خود از قبیل فرزند و برادرش - رشك و حسد ورزد؛ چون رشك بردن بر دیگران ، حرام و ممنوع است تا چه رسد به رشك و حسد بردن بر شاگردانی كه به منزله فرزندان معلم می باشند، شاگردانی كه از ناحیه فضل و برتری آنها، فراوانترین حظ و نصیب به معلمشان عاید می گردد؛ چون معلم ، مربی و پرورشكار شاگرد است و خداوند متعال به خاطر اینكه این معلم ، شاگردان را تعلیم می دهد - تا به عنوان فارغ التحصیلان ، در جامعه خدمت كنند - پاداش عظیمی برای او در نظر گرفته ، و در دنیا نیز از دعای مداوم و ستایش جالب توجه این شاگردان و جامعه برخوردار می گردد.

ما تا كنون ندیده و نشنیده ایم كه هیچیك از اساتید، فرزند خود را بر شاگردان و دانشجویان دیگر، ترجیح داده باشد، و یا در صورت ترجیح ، موفق و كامیاب بوده باشد؛ بلكه باید گفت كه همه امور و پیشرفت و موفقیت در آنها در ید قدرت الهی قرار دارد. علم و دانش نتیجه تفضل خداوندی است كه بر طبق اراده و مشیت حكیمانه خود، آنرا در اختیار بندگان صالح خویش قرار میدهد. و خداوند است كه دارای فضل و رحمت عظیم و شكوهمند می باشد.

15- رعایت مساوات در التفات و محبت به شاگردان

معلم نباید در اظهار محبت و توجه و التفات به شاگردان - در صورتی كه از لحاظ سن و فضیلت و دینداری ، تقریبا با هم برابر هستند - تبعیض و تفاوتی را معمول داشته و بدان تظاهر نماید؛ زیرا اظهار تبعیض و عدم رعایت مساوات در محبت و توجه به آنها - با وجود تساوی آنها از یكدیگر می گردد.

لكن اگر بعضی از شاگردان از لحاظ طرز تحصیل و سعی و كوشش و حسن ادب و نزاكت ، بر دیگران مزیت داشته باشند؛ چنانچه معلم از آنها احترام خاصی به عمل آورد، و این احترام را اظهار نماید، و آنانرا از لحاظ محبت و تفقد، بر دیگران ترجیح دهد، و ضمنا یادآور گردد كه علت احترام زیاد و تقدیر ویژه او، به خاطر همین مزایا و موجبات است ، در این صورت ، اظهار تبعیض و تفاوت میان شاگردان مانعی ندارد و می تواند توجه و التفات ویژه ای را درباره آنها مبذول دارد؛ زیرا تقدیر و احترام به شاگردان كوشا و با نزاكت ، عامل مؤ ثری در ایجاد تحرك و شادابی آنها بوده ، و انگیزه مفیدی است كه آنان و نیز سائر شاگردان را وادار می سازد تا در اتصاف به چنین صفات مطلوب و امتیازآفرین ، سعی و كوشش نمایند. (یعنی تقدیر و تشویق از شاگردان كوشا و وظیفه شناس و مؤ دب ، حس وظیفه شناسی و ادب و نزاكت و جد و جهد در تحصیل را در دیگران ، بیدار ساخته ، و نیز خود افرادی كه مورد تقدیر و احترام قرار می گیرند با تحرك و شادابی و قدرت فزونتری در اداء وظائف و تكالیف درسی و اخلاقی كوشش خواهند كرد).

(درباره تشویق و آثار آن در پیشبرد هدف تعلیم و تربیت در جلد اول و دوم كتاب (اسلام و تعلیم و تربیت ) و نیز درباره رعایت مساوات میان كودكان و شاگردان ، در همین این كتاب به طور مفصل ، مطالبی را بازگو كردیم (276) ).

16- رعایت نوبت شاگردان زیاد در شروع به تدریس

اگر شاگردان برای درس ، به معلم مراجعه كنند و كثرت متقاضیان و مراجعان درس در حدی باشد كه به استاد هجوم آورند (بطوریكه پاسخ مثبت برای شروع به درس همه آنها میسر نباشد). باید تعلیم شاگردانی را بر دیگران مقدم دارد كه قبلا نوبت گرفته اند. و به ترتیب نوبت گیری آنها، درسشان را بر دیگران مقدم بدارد. و برای هر یك از این گروههای مقدم ، بیش از یك درس را - جز با احراز رضایت دیگران - جلو نیندازد و بدان آغاز نكند.

در صورتی كه درسها - بر حسب اتفاق همه شاگردان - مربوط به یك كتاب باشد (و چنین گونه تدریس را (تقسیم ) می نامند)، معلم می تواند در هر روزی به درس یكی از آنها آغاز نماید. (یعنی مثلا روز اول را به درس عده ای ، و روز دوم را به درس عده ای دیگر، و همینگونه روزهای هفته را نوبت به نوبت به آغاز كردن درس هر یك از آنها اختصاص دهد. و در نوبتهای بعدی به ترتیب ، همان درسهای مقدم را به تاءخیر اندازد. و بدینسان كار تدریس خویش را ادامه دهد تا همه - به نوبت - از درس نوبت اول برخوردار گردند)؛ زیرا درسی كه مقدم تر از درسهای دیگر آغاز می شود، در طی آن درس برای تقریر و توضیح آن ، نشاطی برای معلم و نیز شاگردان وجود دارد كه معلم ممكن است در درسهای بعدی فاقد چنان نشاط و خرمی باشد. ولی اگر معلم احساس كند كه با ادامه درس و شروع درس بعدی دچار ملال خاطر نمی گردد و علیرغم شروع درس بعدی ، نشاط و شوق و ذوق او بر سر جا می ماند می تواند نوبت تدریس خود را بر حسب ترتیب كتاب ، تنظیم كند. مثلا درس عبادات (امثال طهارت ، صلوة ، صوم ...) را بر درس معاملات (امثال اجاره ، رهن ، مزارعه ...) و بدینسان دروس ‍ دیگر را از لحاظ نوبت جلو اندازد.

و اگر معذلك ، صلاح در آن ببیند كه فرد سابق تر را - یعنی كسی را كه قبلا نوبت گرفت - از لحاظ شروع به درس مقدم دارد تا در نتیجه ، فردی را كه دیرتر نوبت گرفته است - به تقدم و پیشتازی در اخذ نوبت تحریص و تشویق كند، چنین كاری نیكو و شایسته می باشد.

معلم باید (در رعایت نوبت شاگردان ، دقیق باشد و) برای هیچ شاگردی در نوبت درس دیگران ، تدریس نكند. و نوبت آنها را به تاءخیر نیندازد. مگر آنگونه مصالحی كه قبلا آنها را بازگو كردیم ، چنین تاءخیری را اقتضاء نماید.

اگر گروهی از شاگردان ، با طیب خاطر و رضامندی ، نوبت خود را در اختیار گروهی دیگر قرار دهند، اشغال و تاءخیر نوبت آنها مانعی نخواهد داشت .

اگر چند گروه از شاگردان با هم و همزمان به استاد روی آورند و در شروع به درس ، دچار درگیری و اختلاف نظر شوند، معلم می تواند با استفاده از قرعه ، درس هر یك از این گروهها را آغاز كند. البته باید در این مورد، شرائطی را رعایت كرد. به خواست خداوند متعال در سومین بخش (نوع سوم ) به طور مفصل و گسترده ، این شرایط و بیان خود مساءله ، مورد بحث و گفتگو قرار خواهد گرفت .

17- رعایت امتیاز استعداد و تفاوتهای هوش شاگردان

وقتی معلم احساس كرد كه شاگردی ، راه و روشی را در تحصیل خود پیش گرفته است كه فوق توانائی و حال و استعداد، و بالاتر از شرائط و مقتضیات شخصی او است ، و به همین علت ، بیم و وحشتی در معلم پدید آید كه ممكن است شاگرد نسبت به درس و تحصیل ، دچار ضجرت خاطر و دلزدگی و نفرت گردد، باید او را به رفق و مدارای با خویشتن توصیه و سفارش كند، و سخن پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) را برای او بازگو نماید كه فرمود:

(آنكه به علت افراط در بار كشیدن و راندن مركوبش ، از قافله و كاروان فرو می ماند. و از آن جدا می گردد، نه مسافتی را طی می كند و نه پشت و كمری توانمند را برای خود و مركوب خویش نگاه می دارد).(277) (بلكه خود و مركوبش ، از كارافتاده و به مقصد هم نمی رسند).

معلم باید امثال اینگونه گفتارهای سنجیده و پندآموز را به گوش او برساند تا وی را وادارد كه درنگ و صبر و رفق و مدارا و میانه روی و اعتدال در سعی و كوشش را نصب العین خویش قرار دهد.

و بدینسان اگر معلم احساس كرد كه شاگرد با كوششهای فرساینده خویش ، دچار ملال خاطر و دلتنگی و خستگی روحی گشته ، و یا مقدمه و زمینه چنین حالاتی در او نمودار شده است ، باید به او دستور استراحت دهد، و امر كند كه از اشتغالات علمی خود بكاهد، و از آموختن علم و یا خواندن كتابی كه قدرت درك آنرا ندارد، و یا سن او در خور آنها نیست ، و یا هوش و استعداد او در فهم آن علم و یا آن كتاب ، نارسا است ، جلوگیری كند.

لزوم آزمایش هوش و استعداد و ذوق شاگردان به منظور اشتغال به كتاب یا فن خاص :

اگر شاگرد و دانشجو، با معلم خود در مورد خواندن فن و یا كتابی مشورت كند - دانشجوئی كه حال او بر معلم از لحاظ شعاع كاربرد فهم و استعداد و حافظه اش روشن نیست - نباید (بدون مطالعه ) دستوری در این مورد صادر نماید، مگر آنگاه كه ذهن و هوش او را بیازماید، و از حالاتش از نظر استعداد و حافظه ، آگاهی كافی بدست آورد.

چنانچه معلم احساس كرد شاگردی كه در صدد مشورت با او برآمده است واجد توانائی است و تاءخیر در امر او روا نیست ، موظف است چنین شاگردی را به یك كتاب ساده و آسان - كه درباره همان علم و فن مطلوب ، نگارش یافته است - منتقل و راهبری كند.

اگر معلم از طریق آزمایش استعداد و هوش شاگرد، به این نتیجه رسید كه دارای قدرت درك كافی ، و ذهن شایسته ای هست باید او را از كتاب آسان به كتاب دیگری كه در خور ذهن و هوش و استعداد او است منتقل سازد، (یعنی در صورتیكه آمادگی ذهنی و علمی شاگرد را احراز كرد باید به او اجازه ارتقاء به مقام بالاتری را - از لحاظ نوع كتاب و علوم و فنون دیگر، - بدهد). چنانچه پس از آزمایش هوش و استعداد شاگرد، متوجه شد كه آمادگی و شایستگی لازم برای انتقال از كتاب آسان به كتاب پیچیده را ندارد باید او را به ادامه همان كتاب ساده و فن آسان وادارد، و اجازه ندهد به علم و كتاب پیچیده ای سرگرم شود. (تا آنگاه كه استعداد و آمادگی كافی بدست آورد و سپس به كتاب استدلالی و پیچیده تری ارتقاء و انتقال یابد)؛ زیرا آنگاه دانشجوی لایق و شایسته ای كه به خواندن كتاب بالاتر و پیچیده و استدلالی - كه در خور آن است - ارتقاء می یابد، و احساس می كند كه شایستگی و آمادگی ذهنی او منشاء این ارتقاء و انتقال بوده است ، این انتقال و جابجائی خوش آیند، موجب ازدیاد انبساط خاطر و فزایندگی نشاط و شادابی و تحرك او در تحصیل خواهد گشت . در حالیكه عكس ‍ آن ، یعنی ركود و توقف او در همان كتاب یا انتقال یك دانشجوی لایق از كتاب اصولی و استدلالی به كتاب ساده و آسان ، باعث دلسردی و فروكش شدن شادابی و تحرك تحصیلی او خواهد گشت . (بنابراین به خاطر ایجاد تحرك و ازدیاد نشاط و شادابی دانشجو، لازم است در صورت داشتن لیاقت ، این انتقال و ارتقاء از ساده به مشكل و از آسان به پیچیده - با اشاره و دستور معلم - انجام گیرد).

معلم نباید به دانشجو اجازه دهد كه در دو فن و یا بیشتر - البته در صورتی كه قدرت ضبط و آموختن همگی آنها را دارا نباشد - خود را سرگرم تحصیل سازد. او باید درسهائی را كه از لحاظ اهمیت در درجه نخست قرار دارند بر سایر دروسی كه در درجه دوم اهمیت قرار دارند مقدم دارد. و ما ان شاء الله در بحثهای آتیه با تفصیل بیشتری راجع به این موضوع گفتگو می كنیم .

باری ، اگر معلم از طریق آزمون و امتحان استعداد شاگرد، یقین پیدا كرد و یا قویا احتمال داد كه او در علم و فن خاصی - كه سرگرم تحصیل در آن است - موفقیتی به دست نمی آورد، و به پیشرفتی در آن نائل نمی گردد، باید به او دستور دهد كه آن علم و فن را ترك گفته و به فن دیگری اشتغال ورزد، فن دیگری كه به پیروزی و موفقیت شاگرد در آن فن می توان امیدوار بود.





18- عدم تقبیح علومی كه معلم در آن تخصص ندارد

اگر استاد و معلم ، فقط عهده دار تدریس و یا متخصص در علوم و فنون خاصی باشد نباید سایر علوم و دانشهائی را كه آنها را تدریس نمی كند از نظر دانشجو تقبیح و تحقیر كرده و آنها را زشت و بی ارزش جلوه دهد. چنانچه این نوع تحقیر و خرده گیری غالبا از ناحیه معلمان بی سواد و كم فضل و نادان به چشم می خورد؛ زیرا انسان نسبت به چیزی - كه درباره آن بینش و آگاهی ندارد و از آن در بی خبری بسر می برد - احساس نفرت و كینه و عداوت می نماید (و طبق فرمایش امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ): (( (الناس اعداء ما جهلوا) (278) ، یعنی مردم ، دشمن نادانسته های خویش هستند).

مثلا معلمان علوم ادب عربی و یا علوم عقلی ، معمولا علم فقه را تقبیح و تحقیر می كنند. و معلمان فقه ، علم حدیث و تفسیر را ناچیز و كوچك می شمارند و امثال آنها؛ (ولی یك معلم عالم و خردمند - ولو آنكه متخصص در هر فنی باشد و اختصاصا آنرا تدریس كند - حق تحقیر علوم و دانشهای دیگر را ندارد)؛ بلكه باید معلم ، راه گشای دانشجو برای آموزش علوم و دانشهای دیگر باشد، (علوم و دانشهائی كه خود درباره آنها تخصص و كارائی ندارد و یا آنها را تدریس نمی كند؛ ولی موظف است این دانشها را ارج نهاده و در صورت نیاز دانشجو به چنین دانشها، او را به معلمان متخصص در آنها راهنمائی كند).

چنانچه معلم ملاحظه نمود كه مقام و مرتبت دانش و علمی كه در آن مهارت دارد و آنرا به شاگردان تدریس می كند، از مقام و مرتبت دانشهای دیگری كه دیگران عهده دار تدریس آنها هستند متاءخر است ، شاگرد را به معلمانی رهنمون گردد كه در آن علوم بنیادی از مهارت و كارائی برخوردارند و سرگرم تدریس ‍ آن ها می باشند؛ زیرا اینگونه ارشاد و راهنمائی یكی از وظائف ضروری است كه باید همه مسلمین را به سوی آن راهبری كرده و نسبت به آنها خیرخواهی نمود، و بدینوسیله از دین و دانش پاسداری كرد.

اینگونه دلسوزیها و راهبریهای معلم - اگر به منظور حفظ مصالح شاگردان - اعمال گردد، كاملترین نمودار وظیفه شناسی معلم نسبت به حرفه و پیشه تعلیم و تربیت و عامل به ثمر رسیدن قوی و ملكات شایسته در شاگردان می باشد؛ (چون چنین ارشادها، استعداد شاگردان را در فراگیری علوم و دانشهای متناسب ، شكوفا می سازد).

19- ارشاد شاگردان به معلمان شایسته

یكی از وظائف بسیار مهم و اساسی معلم نسبت به شاگردان ، این است كه اگر شاگرد و یا شاگردانی كه نزد او درس می خوانند، نزد استاد دیگری نیز سرگرم تحصیل گردند، رنجیده خاطر و آزرده نشود؛ چرا، كه او باید در این زمینه فقط مصالح شاگردان را در نظر گیرد، (و منافع و مصالح شاگردان را به هیچوجه ، قربانی اغراض شخصی و حفظ حیثیت خویش نكند).

اكثر معلمان و اساتید كم ظرفیت و نادان - به خاطر اشتغال شاگردان آنها نزد معلم و استاد دیگر - دچار تاءثر و رنجیدگی خاطر می شوند. باید گفت كه این تنگ نظری ، یكی از مصیبتها و آسیبهای دردناكی است كه گریبانگیر معلمان نادان و نابخرد می گردد. و نیز این تنگ نظری و آزردگی خاطر برای معلمانی پیش ‍ می آید كه به علت كودنی و نفهمی و فساد نیت و فرومایگی همت ، در مسیر اداء وظیفه تعلیم ، فاقد هدف الهی هستند.

این وضع و حالات پریشانگر كه در عده ای از معلمان نادان دیده می شود، یكی از روشن ترین دلیل گویا و رسائی است كه نشان می دهد آنان در اداء وظیفه و رسالت تعلیم ، رضای پروردگار و پاداش گرانقدر و ارزشمند اخروی را در مد نظر نگرفته اند؛ (بلكه هدف آنان در تعلیم و تربیت ، عبارت از تاءمین حیثیت فزونتر در دیدگاه مردم بوده و می خواهند از راه تعلیم ، حس جاه طلبی خویش را هر چه بهتر ارضاء كنند).

معلم باید بداند كه در اداء وظیفه و رسالت تعلیم و تربیت عده ای از بندگان خدا، خود نیز از بندگان ماءمور و فرمانبردار او است . اگر خداوندگار و پروردگارش ، بنده دیگری را ماءمور به اداء این وظیفه سازد نباید خشمگین و آزرده خاطر شود؛ زیرا سپردن این ماءموریت به دست افراد دیگر، چیزی از حیثیت و آبروی او را در نزد سرور و خداوندگارش نمی كاهد؛ بلكه این پیش آمد، بر قدر و رفعت مقام او نزد خداوند متعال می افزاید. و آنگاه كه خداوند متعال می بیند كه امر و فرمان و خواسته او به دست این معلم و یا اشخاص دیگری مورد طاعت و امتثال قرار گرفته است ، (مراتب رضا و خوشنودی او فراهم می گردد).

پس به حكم وظیفه قطعی ، اگر معلم در دانشجو - از لحاظ نشاط و تحرك و استعداد و كوشش - احساس آمادگی كرد كه او با داشتن چنین آمادگی می تواند درسهای متعددی را تحصیل كند، و خود معلم در تاءمین این هدف ، توانائی كافی ندارد باید نخست او را به معلمی دیگر ارشاد كند تا درسهای دیگر او را به وی تدریس نماید، و آن درسها را بر او بخواند. اینگونه ارشاد و راهنمائی ، مقتضای طبع وظیفه شناسی و كمال دلسوزی و نمایانگر وجود حس رعایت امانت در هر معلم متعهد و مسئول می باشد.

این قضیه برای خود من (مؤ لف ) با یكی از اساتید مصری من اتفاق افتاد (كه خدای به وی پاداش نیكو دهاد)، (یعنی این استاد مصری - چون برای تدریس ‍ دروس متعدد من ، توانائی و مجال كافی ، و یا توانائی لازم علمی نداشت مرا به استادان دیگری رهنمون ساخت ).

بطور كلی ارشاد به استاد دیگر، و یا آنگاه كه دانشجویان خودبخود به استادی دیگر مراجعه می نمایند در صورتی بجا و به مورد می باشد كه آن استاد از هر نظر، واجد شایستگی لازم برای تدریس علم مورد نظر دانشجو باشد. ولی اگر فاقد صلاحیت و اطلاعات كافی علمی باشد و دانشجو نیز از این كمبود و فقدان مهارت علمی آن استاد واقف نباشد و یا آن استاد، مردی فاسق یا بدعتگزار، و یا از لحاظ علمی ، پرلغزش و یا فاقد شرایط دیگر در امر تعلیم باشد، به گونه ای كه ممكن است در دانشجویان حالات و ملكات زشت و پست و فرومایه ای به وجود آورد و شخصیت انسانی آنانرا دچار انحطاط سازد - ملكاتی كه فراورده های علمی بر آن ترجیح ندارد و مهمتر از آن نیست - در چنین شرایطی تحصیل نكردن نزد آنها بهتر به نظر رسد. آری باید معلم ، دانشجویان خود را از شیفتگی و فریفتگی به چنین استادی ، سخت بر حذر دارد. البته باید منظور او نیز در این تحذیر، از یك هدف صحیح انسانی و موفقیت آفرین برخوردار باشد؛ چون خداوند متعال افراد تباهكار و فاقد حسن نیت را از افراد صحیح العمل و واجد حسن نیت ، كاملا بازشناخته و می شناساند، و به تفاوت شخصیت این دو گروه آگاه است .

20- آماده ساختن و معرفی معلمان لایق برای جامعه

اگر دانشجو به حد كمال (نسبی ) در علم و دانش دست یافت ، و شایستگی استقلال را برای تصدی مقام تعلیم احراز كرد، و از فراگرفتن علم و دانش (بطور كلی ) فارغ و بی نیاز گردید، باید معلم به ترتیب و سامان بخشیدن كار و حرفه او - به این منظور كه او نیز به نوبه خود اقدام به تعلیم علم برای دیگران بنماید - قیام كند، و او را در محافل و مجالس بستاید، و از وی تقدیر و تجلیل به عمل آورد، و مردم را به تحصیل علم و فراگرفتن آن از نزد او، تحریض و تشویق و توصیه نماید؛ زیرا در صورتی كه این شاگرد، خودبخود منصب تعلیم را - بدون تاءیید و ارشاد استاد شناخته شده به عهده گیرد - ممكن است عده ای از شایستگی چنین شاگرد فارغ التحصیل ، بی اطلاع بمانند. و به علت همین بی اطلاعی ، با او انس و پیوندی برقرار نسازند، و به مهارت و كارآئی علمی او اعتماد نكنند.

بنابراین وظیفه استاد این است كه با شرح و بسط كافی ، جامعه را به حال و مقام علمی او آگاه ساخته و مقدار معلومات و مایه های علمی و پایه های تقوی و پارسائی و عدالت و امثال اینگونه مزایا را كه در او سراغ دارد به مردم اعلام كند، مزایائی كه نظر شاگردان علاقه مند به تحصیل را به سوی او جلب می نماید؛ و در نتیجه با احساس علاقه و اشتیاق بدو، روی می آورند.

این نوع معرفی ، یعنی شناساندن افراد كارآمد به جامعه ، عامل بسیار مهم و مؤ ثری برای سازمان یافتن علم و دانش ، و زمینه ای پرارزش برای صلاح حال جامعه و معلمان و شاگردان می باشد. (شاگردی كه می خواهد منصب تعلیم و تربیت دیگران را به عهده گیرد باید از پشتوانه تاءیید استادی خوشنانم برخوردار باشد، و باید شخصیت علمی و لیاقت اخلاقی و كارآئی او در مقام به تعلیم و تربیت دیگران ، به وسیله استاد وی تصویب و تاءیید گردد).

اگر استاد احساس كند كه شاگرد فارغ التحصیل می خواهد راءسا منصب و مقام معلمی را - بدون نظرخواهی از او - اشغال كند و به امر تدریس دست یازد - در حالیكه استاد میداند كه مقام وی از لحاظ شغل و حرفه تعلیم ، قاصر و نارسا است ، و بالاخره برای اقدام به تعلیم ، نیازمند به فراگرفتن علم و ادامه تحصیل و نتیجة محتاج به تعلم و تحصیل و زمینه سازیهای دیگر است - باید اشتغال به تعلیم را در نظر او تقبیح نموده و در خلوت و دور از نظر دیگران به شدت ، عمل او را ناپسند معرفی كرده و از كار او جلوگیری كند. اگر نهی و تقبیح نهانی استاد در او مؤ ثر نیفتاد علنا و در حضور دیگران - البته با قصد و هدف صحیح - اقدام او را نكوهش نماید، تا سرانجام وادارش سازد كه به تحصیلات خود ادامه داده و آمادگی كافی برای اقدام به تعلیم و تربیت دیگران را به دست آورد.

باید یادآور شد كه منشاء همه این تكالیف - (یعنی اینكه استاد در صورت شایستگی شاگرد، موظف به معرفی او است ، و در صورت عدم شایستگی ، موظف به ممانعت او در اقدام به تعلیم می باشد) - این است كه استاد و معلم نسبت به شاگرد، به منزله طبیب و پزشك نسبت به بیمار است . استاد باید از هر وقت و فرصتی - برای شناسائی دقیق بیماری و مرضی كه به اصلاح و درمان و مداوا نیازمند است و نیز به منظور آگاهی از كیفیت درمانی كه در خور همان بیماری است - استفاده كند و آنرا تحت مداقه و بررسی قرار دهد.

استاد و معلم بافراست و هوشمند، موارد دقیق و جزئی این گونه انحرافها و بیماریها و طرز درمان آنها را درست می شناسد، مواردی كه نمی توان آنها را تحت یك قاعده و ضابطه كلی ، یكجا ارائه داد. ولی معلم باهوش ، همه این موارد و طرق درمان آنها را با مهارت ، بازیافته و به تدارك آنها اقدام می كند، (و علیرغم فقدان ضابطه كلی ، شناسائی آنها برای معلم هوشمند آسان می باشد).

چون برای هر مورد و مقامی ، سخن و مقالی شایسته و گفتاری درخور است . و برای هر نوع بیماری ، دارو و راه درمان مؤ ثری وجود دارد كه معلم و پزشك زیرك و باهوش ، آنرا كاملا می شناسند.

بخش سوم : آداب و وظائف ویژه معلم در امر تدریس و جلسه درس

(مباحث این بخش ، ضمن سی امر مورد بررسی قرار می گیرد):

1- آراستن و پیراستن ظاهر به منظور تجلیل از مقام علم و دانش

باید معلم با آمادگی كامل و ساز و برگ و زمینه هائی كه نمایانگر وقار و هیبت از نظر لباس و هیئت او می باشد، و با جامه و بدنی پاكیزه وارد جلسه درس شود، و جامه خویش را از پارچه سفید انتخاب و تهیه كند؛ زیرا جامه سفید بهترین و نیكوترین و زیباترین لباس و تن پوش انسان در آداب اسلامی است .

به لباس فاخر و گرانبها اهمیت ندهد؛ بلكه او باید جامه ای در بر كند كه موجب وقار و متانت بوده ، و دلهای ناظران را بدو جلب نماید. چنانكه احادیث و نصوصی درباره لباس پیشوایان محافل و مجالسی ، از قبیل اعیاد و مجامع مربوط به اقامه نماز جمعه و جماعت و امثال آنها به ما رسیده است (كه همه آنها حاكی از آن است كه باید اعضاء برجسته هر مجمع و مجلسی ، لباسی را انتخاب كنند كه وقارآفرین بوده و قلوب مردم را جلب نماید. و حتی همه مردم در تمام فرصتهائی كه در میان اجتماع بسر می بردند باید از چنان لباسهائی استفاده كنند).

مرحوم كلینی در الكافی ، ضمن كتاب (الزی ) و التجمل (279) (آداب آرایش و پیرایش در اسلام )، اخبار و احادیث صحیح و معتبری در این زمینه آورده است كه نمی توان چیزی بر آن افزود. منتهی ، بحث از همه آداب تجمل و آراستن و پیراستن ظاهر - آنگونه كه در كتاب (الكافی ) بطور مفصل یاد شده است - خارج از موضوع رساله و كتاب ما می باشد.

به هر حال ، باید منظور معلم از پیراستن و آراستن ظاهر، عبارت از تجلیل و بزرگداشت علم و دانش و ارج نهادن به شریعت مقدس اسلام باشد.

او باید به هنگام ورود به جلسه درس ، خود را خوشبو ساخته و موی صورت خود را شانه زده و خویشتن را از هر گونه عیب و زشتی و آثار زننده و اشمئزازآور بپیراید.

یكی از بزرگان سلف - آنگاه كه مردم برای شنیدن و فراگرفتن حدیث به محضر او می آمدند - غسل می كرد و سراپای اندام خویش را شستشو می داد. و پس ‍ از آنكه بدن خود را معطر و خوشبو می ساخت جامه ای نو در بر می كرد و بالاپوش و عبا را بر سر می نهاد، و سپس بر كرسی و جایگاه تدریس جلوس می نمود. و همواره ، عود و ماده معطری را تبخیر می كرد (و فضای جلسه درس را خوشبو نگاه می داشت ) تا آنگاه كه از گفتن حدیث ، فارغ می گشت . و می گفت :

(من سخت علاقه مندم كه حدیث رسول گرامی (صلی الله علیه و آله ) را ارج نهاده و پاسدار شكوه و عظمت آن باشم ) (280) .

2- دعاء و حفظ همبستگی معلم با خدا در حین شروع به انجام وظیفه

آنگاه كه معلم می خواهد به قصد تدریس از خانه خود بیرون آید، باید دعائی كه از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) روایت شده است ، بر دل و زبان جاری سازد، و بگوید:

(( اللهم انی اعوذ بك ان اضل او اضل ، او ازل او ازل ، او اظلم او اظلم ، او اجهل او یجهل علی ، عز جارك ، و تقدست اسماؤ ك ، و جل ثناوك ، و لا اله غیرك ) )) (281)

خدایا به تو پناه می برم كه مبادا گمراه گردانم و یا گمراه گردم ، بلغزانم و یا بلغزم ، ستم كنم یا ستم ببینم ، دیگران را به نادانی كشانم و یا خود دچار آن گردم . خدایا آنكه سر به جوار و همسایگی تو نهاد، سرفراز است . و نامهای تو مقدس ، و ستایش تو، بس عظیم و شكوهمند می باشد، و جز تو، كسی شایسته عبادت و بندگی نیست .

سپس بگوید:

(( (بسم الله ، حسبی الله ، توكلت علی الله ، لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم ، اللهم ثبت جنانی و ادر الحق علی لسانی ) )) (282)

به نام خدا، خدائی كه حوائج مرا كفایت می كند و مرا بسنده است . خویشتن را بدو می سپارم ، همه نیروها و جنبش ها تحت ید قدرت خدائی است كه والا و بزرگ می باشد. بار خدایا قلبم را پایدار و استوار نگاهدار، و حق را فراوان بر زبانم جاری ساز.

معلم باید - از آن لحظه ای كه پا از خانه بیرون می نهد و در جهت رفتن به جلسه درس ، گام برمیدارد - ذكر و یاد خدا را استمرار دهد، و وابستگی خویش را با او حفظ نماید تا آنگاه كه وارد جلسه درس گردد. و بالاخره خدای را در این مدت فراموش نكرده و همواره از او برای توفیق خویش مدد جوید.

3- ادامه و استمرار این همبستگی با خدا برای توفیق در درس

آنگاه كه معلم وارد مجلس درس می گردد، باید سلام و درود خود را نثار حاضران نماید.اگر جلسه درس در مسجد و پرستشگاه مسلمین دائر گردد شایسته استقبل از شروع به درس ، دو ركعت نماز (تحیت تهنیت و درود بر مسجد) را اقامه كند. وچنانچه این جلسه در خارج از محیط مسجد منعقد گردد، دو ركعت نماز شكر و سپاس الهی رااقامه نماید، بدین امید كه او را موفق داشته و اهلیت و شایستگی تدریس را بدو مرحمتفرماید. و یا می تواند دو ركعت نماز حاجت بجای آورد تا خداوندمتعال گامهای علمی او را استوار نگاهداشته و او را موفق و مؤ ید نموده و از لغزش حفظفرماید.

معلم می تواند در جلسات درسی كه در خارج مسجد تشكیل می گردد دو ركعت نماز مطلق را - بدون قید نماز شكر و یا نماز حاجت - بجای آورد (یعنی لازم نیست كه حتما نماز او تحت عنوان و وجه خاصی اداء شود؛ بلكه می تواند عاری از هرگونه قید و وجهی ، دو ركعت نماز را تطوعا و برای خدا اقامه كند؛ زیرا نماز بهترین نهاد و محبوبترین قانونی است كه شریعت اسلام آنرا وضع و تشریع كرده است )(283) .

اما مساءله مستحب بودن دو ركعت نماز به خاطر دروس (كه بتوان آنرا (صلوة الدرس ) نامید) تاكنون از نظر روایات و احادیث به ثبوت نرسیده است ؛ اگرچه برخی از علماء و فقهاء، چنین نمازی را مستحب دانسته اند.

باید معلم پس از دو ركعت نماز - با هر عنوان ، و یا عاری از هر عنوان -، از خداوند متعال ، توفیق و یاری خویش را درخواست نموده و از او بخواهد كه وی را از خطاء و لغزش و اشتباه مصون دارد.

4- جلوس آمیخته با وقار و نزاكت و ادب

معلم باید با آرامش و تواءم با وقار و متانت و تواضع و فروتنی و خشوع و نرمی ، و افتاده و سر به زیر، در جلسه درس بنشیند (و جلوس خود را با طرزی خوش آیند تنظیم نماید، یعنی ) دو زانو و به همان صورتی كه در نماز، مستحب است جلوس كند (كه پشت پای چپ روی كف پای راست قرار گیرد). چهارزانو و یا بر نشیمن خود - در حالیكه ساق و ران خود را بالا نگاهداشته و آنها را با دو دست در بغل گرفته است ننشیند. و در صورت امكان و اختیار از هر نوع نشستی كه زننده و مكروه و ناخوش آیند است بپرهیزد (بدیهی است كه معلم در صورت عدم امكان و یا عدم اختیار، موظف به رعایت این آئینها در طرز خود نمی باشد؛ لذا) او بدون داشتن عذر موجه نباید یك یا هر دو پای خود را دراز كند، به پشت و یا پهلو و مانند آن تكیه نماید، و رویهمرفته باید در طرز جلوس خود، ادب و نزاكت را رعایت كند.

رعایت تمام این آداب و آئینهای مربوط به طرز جلوس ، منحصرا به هنگام تدریس ، ضروری و لازم است . اما در مواقعی كه مجلس درس از رسمیت خارج شد و كار تدریس ، پایان گرفت ، هر نوع جلوس و نشستن ، بلامانع است ؛ زیرا شاگردان و دانشجویان به منزله فرزند او هستند؛ (و او می تواند با حالتی طبیعی و خارج از تكلف و هر طور كه استراحت او اقتضاء می كند جلوس نماید. منظور از رعایت این آداب در جلسه درس ، ارج نهادن و تجلیل از مقام دین و آئین ، و قدردانی از علم و دانش می باشد. و در غیر اینصورت یعنی موقعی كه درس به پایان رسید، رعایت این آداب ، ضرورتی ندارد).

5 - تعیین و تنظیم جهت و سمت جلوس معلم در جلسه درس

برخی از علماء را اعتقاد بر آنست كه شایسته است معلم رو به قبله ، جلوس كند؛ زیرا نشستن در برابر قبله ، شریفترین و بهترین نوع نشستنها است . رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) فرمود:

(( (خیرالمجالس ما استقبل بها) )) (284)

بهترین نشستنها، نشست هائی است كه رو به قبله می باشد.

ولی می توان گفت : اگر معلم پشت به قبله جلوس كند محتملا كار مستحبی را انجام داده است ؛ زیرا در چنین وضعی قهرا (افراد زیادی كه عبارت از همان ) شاگردان و دانشجویان او (می باشند) در برابر قبله قرار خواهند گرفت ، و همینگونه سایر مستمعین دیگر نیز از این فضیلت و مزیت برخوردار می گردند.

همین حكم درباره قاضی (و افراد شاكی كه در محكمه او حضور می یابند) نیز جاری است (كه قاضی پشت به قبله ، و شاكیان در برابر آن قرار گیرند). این طرز جلوس در مورد قاضی و شاكیان ، از مزیت فزونتری برخوردار است ؛ چون متداعیین و یا شاكیان در برابر قبله و مركز و كانون توجه مسلمین قرار گرفته و با تمام وجود، خویشتن را در برابر خدا می یابند. و این كار به منزله نوعی تشدید و سختگیری به شمار میرود كه شاكیان در برابر قبله و مقابل پایگاه الهی ، از هر گونه سخن بیهوده و نادرستی ، بر حذر باشند، و آنگاه كه سوگند یاد می كنند، خدای را ناظر بر اعمال خویش ببینند.

ناگفته نماند كه در این باره ، نص و حدیث خاصی وارد نشده است (كه معلم و شاگردانش در چه جهتی جلوس كنند؛ ولی قهرا توجه به مصالح و دوراندیشی ، اقتضاء می نماید كه معلم و شاگردان در جهاتی كه یاد شده است جهت جلوس خود را تنظیم كنند).

6- پالایش قصد و هدف

معلم باید قبل از آغاز به تدریس و حتی هنگام خروج از خانه خویش ، قصد و نیت و هدف خود را درست تنظیم نماید؛ به اینصورت كه نیت او باید عبارت از تعلیم و نشر علم و ترویج مطالب سودمند دینی و تبلیغ احكام مذهبی باشد، احكامی كه به عنوان امانت ، بدو سپرده شده و ماءمور و موظف است كه آنها را برای دیگران تبیین و گزارش نماید.

و نیز هدف و نیت او باید چنین باشد كه از طریق تدریس و مذاكره ، بر مراتب علمی خود بیفزاید، و حق و حقیقت را ظاهر و آشكار سازد. و از این رهگذر از سوی افكار و آراء نادرست و باطل ، به سوی حق و واقعیت ، بازگردد. و در جمع شاگردان و دانشجویان از خدای خویش یاد نموده ، و با دعای خود و شاگردانش ، برای علماء پیشین و دانشمندان صالح و شایسته ای كه درگذشته اند، طلب مغفرت كرده و مقامات رفیعی را برای آنها آرزو نمایند.

رویهمرفته باید خویشتن را با هر نوع قصد و هدف مطلوبی كه به نظر او می رسد، (و قلبش را متوجه خداوند می گرداند) مجهز ساخته (و از حس جهت یابی صحیح انسانی و الهی بهره مند باشد). مقاصد و هدفهای والا را در خود احضار و زنده كند، و بر تراكم این اهداف پسندیده فزونی بخشد تا حجم پاداش او در روز قیامت فزاینده تر گردد؛ زیرا اهمیت و ارزش اعمال هر كسی بر اساس اهداف و نیتهای او استوار است . (و هر چند كه نیت و اراده انسان ، والاتر و پاكیزه تر باشد، ثواب و پاداش او ارجمندتر و شكوهمندتر خواهد بود).

منظور از نیت چنین نیست كه با زبان بگوید: من این كار را به خاطر فلان هدف انجام می دهم ، و عبارات و واژه ها و الفاظ خاصی برای تحقق نیت خود به زبان آورد؛ بلكه منظور از نیت ، عبارت از برانگیختن دل و تحكیم اراده بر انجام دادن كار مخصوصی می باشد كه باید صرفا به خاطر تقرب به خداوند و امتثال از اوامر او انجام گیرد.

حتی اگر با زبان و الفاظ، بازی كند و بگوید: من این كار را به خاطر خدا انجام میدهم - با توجه به اینكه خداوند متعال به آنچه در قلب و درون او می گذرد آگاهی دارد و می داند كه چنین شخصی فاقد هدف الهی است ، و میخواهد صرفا در محافل و مجالس ، نمود كند و نامور و مشهور شود، و بر اقران و امثال و رقیبان ، متفوق و سربلند گردد - چنین كسی را باید نیرنگ باز و فریب كار خواند كه می خواهد به خیال خود، خدا و خلق را فریب دهد.

آری ، او ریاكاری است كه خداوند متعال به فساد نیت و پلیدی و آلودگی راز و قصد او آگاه و مطلع است . او به علت آلودگی به چنین مقاصد و اهداف معصیت بار - با وجود داشتن ظاهری حق به جانب و فریبا، و پارساجامگی و تظاهر به عبادت و بندگی - مستحق كیفر و شكنجه الهی می باشد.

خداوند متعال در ظل مراحم و فضل و كرم خویش ، اعمال ما را اصلاح فرموده ، ما را در گفتارمان استوار نگاه دارد. و از بركات منت و احسان خود، باطن و اهداف و مقاصد ما را از هر گونه شوائب دنیوی ، پاك و پاكیزه سازد.

7- حفظ وقار و متانت در جلسه درس

معلم باید - در صورت امكان - جایگاه خود را در یك سمت و یك جهت مستقر ساخته و از پس و پیش رفتن با نشیمن ، و جابجا شدن ، و تكانهای شدید خودداری كند و دستها را از حركات بیهوده و بهم پیوستن و در هم فرو بردن ، و در صورت عدم احتیاج ، چشمها را از نگاههای پریشان حفظ كند. و از كثرت مزاح و شوخی و خنده های زیاده از حد، پرهیز كند؛ زیرا اینگونه كارها از هیبت معلم می كاهد و حرمت و شكوه او را در معرض سقوط قرار می دهد، و احتشام او را از میان برمی دارد، و سرفرازی و عزت او را از دلها بیرون می كند.

مزاح و شوخی اگر اندك باشد (و بر سبیل ندرت و به منظور تجدید نشاط و شادابی شاگردان و زدودن و ستردن فرسودگی خاطر آنها انجام گیرد)، كاری است ستوده و پسندیده ؛ چنانكه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) و راهبران و ائمه پس از او - كه راه را بازیافته اند - گاهی برای ایجاد انس میان همنشینانشان و الفت قلوب آنها، مزاح و شوخی می كردند. خندیدن نیز تا همین مقدار با مزاح نزدیك است و می توان برای تجدید نشاط اهل مجلس از آن استفاده كرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) آنگاه كه می خندید دندانهای سپسین و كناره او نمایان می گشت ، لكن صدا به قهقهه بلند نمی كرد. اعتدال در خندیدن را می توان به (تبسم و لبخند) تعبیر نمود كه شایسته است خنده آدمی از آن حد تجاوز نكند.

(جدی بودن معلم و حفظ وقار او مانع از این نیست كه پاكدل و خوش زبان باشد، و با شاگردان خود مطابق مقتضیات ، مزاح نماید. و این حالت برای معلم ، زشت نیست ؛ بلكه با رعایت اندازه ، مطلوب و پسندیده است . برخی از دانشمندان روحیه مزاح را یكی از صفات ضروری معلم برشمرده اند؛ زیرا معلم ، با مزاح های جسته و گریخته خود، می تواند بر بسیاری از مشكلات روزمره فائق گردد. و به مدد بهره گیری از حوادث كوچك و سرورانگیز و پی آمدهائی - كه از ناحیه برخی شاگردان بروز می كند - حالت نشاط را در محیط كار خود برانگیزد كه خود و شاگردان را از تنگنای برخی حالات غم انگیز برهاند، و نشاطی در خود و شاگردانش برای درس ایجاد كند. اما همانطور كه شهید ثانی یادآور شد: نباید مزاح را داءب و عادت خود قرار داده و از حد معتدل آن ، تجاوز كند؛ زیرا اگر مزاح از حد خود تجاوز نماید باعث جراءت و جسارت شاگردان نسبت به معلم گشته و احترام او را در معرض خطر قرار می دهد. و درس او منجر به هرج و مرج شده و اداره و اداره جلسه درس و تعلیم شاگردان برای او دشوار میگردد).

8 - طرز توجه و نگاه معلم به شاگردان باید حساب شده باشد

معلم باید برای نشستن خود، جایگاهی را انتخاب كند كه چهره او برای همه حاضران مجلس درس او، نمایان بوده و همه شاگردان و حاضران بتوانند او را ببینند. و او هم به نوبه خود بتواند نگاه و التفات ویژه خود را - در صورت نیاز و گفتگوی با آنها - بدآنها معطوف ساخته و سیما و چهره آنها را مشاهده كند.

او باید نگاه خود را عادلانه میان همه شاگردان ، توزیع نموده ، و همه را با نظر و نگاه خود محفوظ گرداند. و آنگاه كه با شاگردی گفتگو می كند و یا یك شاگرد، پرسشی با استاد در میان می گذارد، و یا آنكه سرگرم بحث و مناقشه با او است ، باید بیش از دیگران به او بنگرد و نگاه ویژه خود را بدو معطوف سازد و بدو روی نماید؛ اگر چه اینگونه شاگرد، كم سن و سال یا از لحاظ علمی و جهات دیگر در سطح پائین باشد؛ زیرا تخصیص و منحصرساختن التفات و توجه به افراد مترفع ، و متشخص ، و محدود ساختن نگاه به افراد مشهور، شیوه جباران و ریاكاران است .

شاگردی كه نزد استاد به قرائت و خواندن مشغول است به منزله شاگردی است كه با استاد به گفتگو نشسته و با او بحث می كند. لذا باید التفات و نگاه ویژه خود را - در مورد مطالبی كه به درس او مربوط است - بدو معطوف نماید (و برای او چهره بگشاید و به سخنانش گوش فرا دهد). استاد باید از بذل نگاه و التفات و خطاب به دیگران - بر حسب حال و سؤ ال آنها دریغ و مضایقه نكند.

9- احترام ویژه به شاگردان بافضیلت و قدردانی از مزایای آنها

باید معلم - بیش از آنچه درباره توده مردم ، اخلاق و رفتار خوش آیندی را به كار می دارد - نسبت به همنشینان و شاگردان خویش ، رفتار خوشی را در پیش ‍ گیرد. و شاگردانی را كه از لحاظ سنی ، یا علمی ، یا لیاقت و شایستگی ، و یا شرافت روحی و امثال آنها، بر دیگران امتیاز و برتری دارند، مورد توقیر و احترام قرار داده و جایگاهشان را در جلسه درس - به همان اندازه كه آنان را در پیش رو قرار داشتن ، مقدم می دارد - برفرازد، و جایگاه آبرومندی را برای آنان در نظر گیرد. و نسبت به سایرین نیز اظهار لطف و محبت نموده و با سلام و درود گرم و صمیمانه و چهره ای گشاده و سیمائی شاداب و قیافه ای متبسم و خندان ، مراتب احترام خویش را ابراز كرده ، و به منظور گرامی داشت مقدم آنها، از جای برخیزد.

اگرچه در بعضی اخبار و احادیث در مساءله احترام به شاگرد، ایهامی به چشم می خورد؛ به این معنی كه از مضمون این اخبار چنین استفاده می شود كه اگر رفتار معلم ، نمایانگر احترام به شاگرد باشد، این رفتار به عنوان عملی مكروه و ناستوده به شمار می آید. ولی علی رغم چنین ایهام ، اگر طرز برخورد معلم با شاگردان ، حاكی از احترام به آنها باشد، به هیچوجه مكروه و ناخوش آیند نیست .

باید یادآور گردیم كه تحقیق و بررسی اینگونه اخبار و كیفیت توجیه آنها - به صورتی كه با مساءله احترام معلم به شاگردان ، اصطكاكی پیدا نكند - از حوصله این كتاب ، بیرون است . (و باید این موضوع در جای خود یعنی علم الحدیث ، غوررسی و تحقیق شود).

(هر انسانی علاقه دارد نزد دیگران محترم و محبوب باشد. بنابراین ، وظیفه هر فرد انسانی ، نشان دادن حسن خلق و محبت و احترام به دیگران است . ولی معلم بیش از دیگران موظف به این امر نسبت به شاگردان می باشد. بهترین صفات اخلاقی معلم این است كه نسبت به كودكان و شاگردان ، عاطفه و محبت نشان دهد؛ چون به ویژه ، كودك ، و عموما شاگردان ، به توجه و اعمال دلنشین اخلاقی معلم و محبت او، شدیدا نیازمند هستند. برای آنكه شاگرد بتواند با معلم ، انس پیدا كند و بدو اعتماد نماید، باید از محبت و توجه او اشباع شود. وقتی شاگرد از معلم ، توجه و محبت و احترام مشاهده نكرد و معلم نسبت به او توهین را روا داشت ، از معلم و استفاده از او بیزار میگردد.

فرق میان توجه معلم و دیگران از اینجا سرچشمه می گیرد كه مخصوصا كودك وقتی از خانه و یا كودكستان و یا مكتب خانه به مدرسه منتقل میشود ملاحظه می كند كه تمایل و علاقه او به معلم ، مقابله نمی شود. یعنی این تمایل ، یك طرفه بوده ، و از طرف دیگر یعنی از ناحیه مربی ، علاقه ای به او ابراز نمی گردد و تبادلی در این محبت انجام نمی گیرد؛ در حالیكه پدر و مادر یا مربی ، با او در منزل ، و یا با او در كودكستان و یا مكتب خانه ، با رفق و نرمی و محبت رفتار می كردند. لذا ممكن است احیانا این تصور در او به وجود آید كه معلم مدرسه ، به او جفا می كند.

روانشناسان در تقسیم نیازمندیهای كودكان و خردسالان ، آراء و نظریات گوناگونی اظهار كرده اند. ولی به طور مسلم همگی معتقدند كه یكی از نیازمندیهای قطعی كودك و شاگرد، آن است كه مورد محبت دیگران و معلم قرار گیرد تا معلم یا دیگران بتوانند اعتماد و علاقه او را نسبت به خود و درس خویش جلب كرده ، و حس طاعت و محبت را در او بیدار سازند.

شهید ثانی میگوید: باید معلم به این نیاز روانی شاگرد، عنایت داشته باشد. و بخصوص هر چه بیشتر، احترام و محبت خود را متوجه شاگردان برجسته مجلس ‍ درس خود نماید؛ چون آنها از او انتظار بیشتری دارند. و اگر معلم به این حاجت روانی شاگرد آشنائی داشته باشد و آنرا مورد توجه قرار دهد، می تواند آنرا در مسیر خوبی رهبری كرده و از آن برای امر آموزش بهره برداری نماید:

درس معلم ار بود زمزمه محبتی



جمعه به مكتب آورد طفل گریزپای را)



10- تلاوت قرآن و خواندن دعاء قبل از تدریس

معلم باید قبل از شروع به بحث و كاوش علمی و تدریس - به عنوان تبرك و تیمن - چند آیه ای از قرآن كریم را قرائت كرده ، و پس از آن برای خود و حاضران جلسه درس و سایر مسلمین دعاء كند، و از شر شیطان مطرود از رحمت پروردگار، به خدا پناه برد. مثلا بگوید: (( (استعیذ (- یا - اعوذ) بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم ) )) . و نام خدای را (با ذكر: (( (بسم الله الرحمن الرحیم ) )) ) بر دل و زبان جاری سازد، و خدای را (با جمله : (( (الحمد لله رب العالمین ) )) سپاس گوید، و بر پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و خاندان و یارانش سلام و درود فرستد، (یعنی به عنوان مثال بگوید: (( (والصلوة والسلام علی نبیه و آله و اصحابه ) ). سپس در حق علماء و صلحای درگذشته و پیشین ، به ویژه استادان و پدر و مادر خود و حاضران ، دعا كند. اگر جلسه درس در مدرسه و امثال آن برگزار می شود در حق واقف آن مكان نیز، دعاء نماید.

اگرچه سند روائی و حدیث خاصی در این باره به ما نرسیده است ؛ ولی در اینگونه دعاها خیر و بركت عظیمی وجود دارد، و موقعیت خاص جلسه درس ، مورد و محل مناسبی برای اجابت دعاء می باشد. دعاء در چنین مجالس و محافل علمی ، شیوه دانشمندان سلف و سیره علماء پیشین است ، شیوه و سیره ای كه باید از آن پیروی كرد. آنان ، دعاء و نیایش به درگاه الهی را - قبل از آغاز به درس و مذاكره - مستحب می دانستند، و به آن علاقه و دلبستگی داشتند.

بعضی از دانشمندان ، دعای زیر را از جمله دعاهائی می دانستند كه باید قبل از تدریس خوانده شود، و مضمون آن ، چنین است :

(( (اللهم انی اعوذ بك ان اضل او اضل ، و ازل او ازل ، و اظلم او اظلم ، و اجهل او یجهل علی (285) . اللهم انفعنی بما علمتنی ، و علمنی ما ینفعنی ، و زدنی علما. و الحمدلله علی كل حال . اللهم انی اعوذ بك من علم لاینفع ، و من قلب لایخشع ، و من نفس لاتشبع و من دعاء لایسمع ) )) (286) .

خدایا به تو پناه می برم از اینكه گمراه كنم و یا گمراه گردم ، بلغزانم و یا بلغزم ، ستم كنم و یا ستم بینم ، به نادانی كشانم و یا خود دچار آن گردم . بار خدایا مرا با علمی كه به من آموختی سودمند گردان ، و مرا به علمی رهنمون ساز كه مرا سودمند افتد، خدایا بر مراتب علم و آگاهی من بیفزا. سپاس حقیقی در تمام حالات از آن خداوند متعال است . بار خدایا به تو پناه می برم از علمی كه سودمند نیفتد، و از قلبی كه خشوع و نرمی و انعطاف در برابر حق ، بدان راه نیابد، و از هوسی كه سیر و اشباع نگردد، و از دعائی كه اجابت نشود.

یكی از دانشمندان ، سوره (الاعلی ) را - برای تلاوت قرآن ، قبل از شروع به درس - انتخاب می نمود و چنین می اندیشید كه واژه ها و تعابیر موجود در این سوره ، از قبیل : (( (الاعلی ، قدر فهدی ، سنقرئك فلاتنسی ، فذكر ان نفعت الذكری ، صحف ابراهیم و موسی ) )) دارای تناسب و تجانس خاصی با بحث و مذاكرات علمی است . و می توان مضامین این سوره را - از آنجهت كه با مساءله درس و بحث و نام اعلای خداوند متعال و هدایت و ارشاد و تذكر و قرائت و صحیفه نبشتار، كاملا متناسب می باشد - به فال نیك گرفته و بدان تاءسی جست .

و نیز روایت شده است اگر كسی با گروهی بسر برد و بخواهد دعائی بخواند، باید دعای زیر از آن جمله باشد:

(( اللهم اقسم لنا من خشیتك ما یحول بیننا و بین معصیتك ، و من طاعتك ما تبلغنا به جنتك ، و من الیقین ما یهون به علینا مصائب الدنیا. اللهم متعنا باسماعنا و ابصارنا و قوتنا(287) ما احییتنا، و اجعلها الوارث منا، و اجعل ثارنا علی من ظلمنا، و انصرنا علی من عادانا، و لاتجعل مصیبتنا فی دیننا. و لاتجعل دنیانا اكبر همنا و لا مبلغ علمنا. و لاتسلط علینا من لایرحمنا)(288) (برحمتك یا ارحم الراحمین ) )) .

بار خدایا آن بخش از خشیت و ترس خود را نصیب ما گردان كه میان ما و میان نافرمانی ما نسبت به فرمان تو، سد و مانعی ایجاد كند. و از اطاعت و امتثال از اوامر خود، حظ و بهره ای را برای ما منظور كن كه ما را به بهشت تو و نیكبختی جاوید برساند. و سهم ما را از یقین به خودت به گونه ای به ما عطاء كن كه از رهگذر آن ، مصائب و حوادث ناگوار دنیا از دیدگاه ما آسان و ناچیز و هموار گردد. بار خدایا ما را به وسیله حس شنوائی و بینائی و نیروی ما - مادامی كه ما را زنده نگاه میداری - برخوردار فرما، و همان را ارث ما ده ، یعنی تا هنگام مرگ این نیروها را از ما مگیر و آنها را برای ما پایدار نگاه دار. خون ما را به زیان ستمگران و متجاوزان به ما، قرار ده و انتقام ما را از آنها برگیر. ما را بر دشمنانمان یاری ده . مصیبت و گرفتاری های ما را در دین و آئین ما قرار نده . دنیا را به عنوان مركز اساسی هدف اهتمام و كوشش و مقصد نهائی علم و دانش مقرر نفرما، كسانی كه به ما رحم نمی كنند بر ما مسلط و چیره مگردان .

11- استفاده از بهترین قواعد و روش تدریس و تفهیم

باید معلم در تدریس خود، راه و روشی را جستجو و انتخاب كند كه از رهگذر آن ، درس وی با آسانترین وجه ، قابل فهم گردد. او باید حتی الامكان از خوشترین و دلچسب ترین واژه ها و تعابیر، تواءم با بیانی آرام و بلیغ و روشن و روشنگر، - به منظور تفهیم شاگردان - استفاده كند.

مطالبی را كه از نظر زیرسازی و اهمیت ، در درجه اول قرار دارد بر سایر مطالب ، مقدم داشته ، و مطالب روبنائی را در پی مسائل زیربنائی ایراد كند. در ترتیب مقدمات و زمینه سازی مطالب ، تنظیم مسائل بنیادی را برای تحقیق و بررسی موضوع بحث ، رعایت كند. آنگاه كه باید جمله و عبارتی را قطع و وقف نماید، اندكی سكوت كند. و آنگاه كه جمله ها با هم پیوند و ارتباط دارند پیوستگی كلام و سخن خود را رعایت نماید.

در صورتی كه همه حاضران جلسه درس و یا برخی از آنها نیازمند به تكرار مشكلات مربوط به محتوی و یا الفاظ و تعابیر درس بودند استاد از تكرار توضیح مربوط به آن دریغ نورزد؛ بلكه باید گزارش آنها را اعاده نماید.

و آنگاه كه بسط و توضیح مساءله ای را به پایان رساند، اندكی سكوت و درنگ كند تا اگر كسی ایراد و سخنی بر آن مطلب داشت آنرا در میان گذارد.

اگر معلم چنین پیش بینی كند كه نمی تواند پاسخ یك شبهه دینی را - پس از ایراد آن - در ضمن یك جلسه بیان كند، باید از طرح آن شبهه دینی و پاسخ آنرا جمعا در یك جلسه بازگو نماید، و یا اساسا مجموع ایراد شبهه و پاسخ آنرا به جلسات دیگر موكول سازد. بخصوص اگر درس او در جمع حاضرانی - متشكل از شاگردان خاص وی و توده مردم عادی - منعقد شود، و كسی یا كسانی در درس او حضور بهم رسانند كه احتمالا دوباره به جلسه درس او نیایند، و در چنین درسی ، شبهه ای ایراد شود و بلاجواب بماند، و حل و پاسخ آن به جلسات دیگر موكول گردد، بدیهی است كه در چنین شرائطی آن شبهه در مغز و دل آنها جایگزین می گردد (و به عنوان یك اصل پذیرفته شده دینی تلقی می شود). و احیانا هرگز موفق نمی گردد كه پاسخ این شبهه را بشنود. قهرا ایراد اینگونه شبهات كه بلاجواب می ماند، زمینه ای برای آشوب روحی و فتنه باطنی و فساد و بدكرداری او می شود (و افكار پریشان و اندیشه های نابسامان و كردارهای نادرست دینی را در او به ارمغان می آور).

12- رعایت ترتب منطقی علوم و دانشها در امر تدریس

در صورتی كه معلم با درسهای متعددی مواجه باشد (و خود را در برابر متقاضیانی ببیند كه خواهان تدریس علوم متنوعی هستند) باید علم و دانشی را پیش از هر درس دیگری تدریس كند كه واجد شرافت فزونتری نسبت به سایر علوم می باشد. و بالاخره باید ارزشمندترین علم را در نوبت نخست تدریس قرار دهد. به این معنی كه به ترتیب : اصول دین ، تفسیر، حدیث ، فقه ، نحو، معانی بیان و بر همین قیاس ، سایر علوم را بر حسب مرتبه و مقام و نیاز به آنها - از لحاظ تقدم و تاءخر - با ترتیب مناسب و بر حسب احتیاج شاگردان تدریس كند.

ما در بحثهای آینده - طی باب ویژه ای - مطالبی را بازگو خواهیم كرد كه ضمن آن ، مراتب و درجات اهمیت این علوم و دانش ها روشن خواهد شد.

13- رعایت اعتدال و اقتصاد در بیان و توضیح مطالب

معلم نباید مدت جلسه درس خود را آن اندازه طولانی سازد، و آنچنان در شرح و بسط مطالب پرگوئی كند كه موجب ملال و فرسایش خاطر شاگردان و یا مانع فهم و ضبط و به خاطر سپردن درس گردد؛ زیرا هدف از تدریس این است كه شاگردان ؛ بیان استاد را درك نموده و آنرا به خاطر بسپارند. و چون به علت اطاله سخن ، ذهن شاگردان ، خسته و فرسوده گردد، هدف و مقصد - كه عبارت از فهم و ضبط است - از میان می رود.

معلم نباید درس خود را آنچنان كوتاه و محدود برگزار كند كه موجب نقص قسمتی از بیان و تقریر و توضیح ، و یا مخل به ضبط و درك شاگردان گردد؛ زیرا در این صورت نیز نقض غرض لازم می آید، و مقصود و هدف از تدریس از دست می رود.

معلم باید در امر طولانی ساختن درس و یا محدود نمودن و فشرده گوئی ، مصلحت و شرائط و اوضاع حاضران و شاگردان را از لحاظ بهره گیری در نظر گیرد. اگر شاگردان او دارای آن مقدار آمادگی باشند كه استاد، مطلب را طولانی سازد و تمام شقوق و شاخه های متنوع آنرا بازگو نماید، اطاله سخن و طولانی ساختن جلسه درس بلامانع خواهد بود. (در غیر اینصورت باید بر حسب شرائط و مقتضیات روحی و علمی شاگردان خویش ، وقت را از نظر اطاله سخن و یا عدم آن تنظیم كند).

14- مصونیت معلم از عوارض مخل مزاجی و روحی

آنگاه كه معلم دست اندر كار تدریس می گردد باید از عوارضی كه آرامش او را از میان می برد و یا فكر او را دچار تشویش و اضطراب می سازد، كاملا مصون باشد. و در چنین شرائطی اساسا تدریس نكند. این عوارض عبارتند از: بیماری ، گرسنگی ، تشنگی ، محصور بودن از لحاظ پیشاب و پساب ، خوشحالی مفرط، اندوه ، خشم ، بیحالی ، پینكی و چرت زدگی ، پریشانحالی ، احساس سرما و گرمای رنج آور.

اینگونه عوارض ، باعث می شوند كه معلم نتواند - آنطور كه شاید و باید - بحث و بیان خود را كاملا تفهیم كند، و هدف مطلوب خود را اداء نماید. و یا موجب می گردد كه احیانا راءی و فتوای نادرستی را - بطور ناخودآگاه - ابراز كند. (لذا باید معلم در عین تندرستی ، و در یك شرائط سالم روحی ، و در وضعی طبیعی و عادی ، به تدریس اشتغال ورزد تا افكار و آراء صحیحی را در اختیار علاقمندان قرار دهد).

15- توجه به فضای جلسه درس - یا - جلسه درس و اهمیت هوای آزاد

باید فضای جلسه درس ، از هر گونه عوامل آزاردهنده و انگیزه های سرگرم كننده حاضران ، از قبیل : دود، گرد و غبار، سر و صدای زیاد كه مخل آرامش است ، تابش سوزنده آفتاب ، و امثال آنها از عواملی كه فكر را به خود مشغول می سازند و مانع از اداء وظیفه مطلوب می گردند، مصون باشد.

باید جلسه درس در عین وسعت ، از هر انگیزه ای كه فكر و اندیشه آدمی را به خود سرگرم می كند و روان انسان را دچار تشتت و پریشانی می سازد، كاملا محفوظ باشد تا در ظل چنین فضائی گسترده و عاری از عوامل سرگرم كننده ، غرض مطلوب و هدف نهائی تدریس تاءمین گردد.

16- رعایت مصالح شاگردان و مصالح اهم در تقدیم و تاءخیر وقت تدریس

باید معلم - در صورتی كه ضرورتی مهم و مشقتی فزون از حد در میان نباشد، در تقدیم و یا تاءخیر حضور خود در جلسه درس - در طی ساعات روز - مصالح جماعت شاگردان را مراعات كند. یكی از انواع ضرورت (كه معلم احیانا ناگزیر از تاءمین آن می گردد) اشتغال به مطالعه و تصنیف و تاءلیف در اوقات و فرصتهای مناسب می باشد.

ولی باید توجه داشت كه مطالعه و تصنیف - آنگاه بر مصالح جمعی شاگردان مقدم است - كه از لحاظ اهمیت ، بر كار تدریس رجحان داشته باشد، (و در غیر اینصورت باید معلم - از لحاظ تعیین وقت حضور برای تدریس - مصالح و منافع جماعت شاگردان را بر مصالح مربوط به مطالعه و تاءلیف ترجیح دهد).

17- رعایت تناسب صدا با محیط درس

معلم نباید صدای خود را بیش از اندازه نیاز حاضران ، بلند كند. و نباید صدایش را آنقدر آهسته و كوتاه سازد كه احیانا برای برخی از حاضران ، درست مسموع نگردد، به گونه ای كه نتوانند كاملا محتوای سخن او را درك نمایند. از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) روایت شده است كه فرمود: (خداوند متعال ، صدای آهسته و كوتاه را دوست می دارد، و از صدای بلند و فریادگونه خشمگین و بیزار است ) (289)

بهتر این است كه بگوئیم : صدای معلم ، نباید از فضای جلسه درس به بیرون از محیط درس سرایت كند و در عین حال باید برای حاضران نیز رسا باشد. اگر در میان جمع شاگردان ، شخصی كه دچار ثقل سامعه و ضعف حس شنوائی است حضور یابد، چنانچه معلم صدای خود را آن اندازه رسا سازد كه او نیز بشنود، هیچ مانعی ندارد؛ بلكه در این زمینه روایتی هست كه در كتب حدیث به چشم می خورد، و حاكی از آن می باشد كه چنین كاری دارای فضیلت است (290) .

18- حزم و احتیاط برای حفظ نظم و پاسداری از آرامش ، و پیشگیری از مراء وجدال در جلسه درس باید معلم ، جلسه درس خود را از همهمه و سر و صدا و غوغا صیانت نماید؛ چون لغزش و غلط و خطاء و اشتباه از زیر بانگ و خروش و غوغا، سر برمی آورد. او باید جلسه درس خود را از سر و صدای بلند شاگردان و سوء ادب آنها در مذاكرات علمی ، و تشتت و اختلاف جهات بحث ، و نیز انحراف مسیر مساءله مورد بحث ، به موضوعات و جاهای دیگر - پیش از تكمیل آن مساءله - حفظ نماید. اگر از سوی یكی از شاگردان ، زمینه های انحراف از مسیر مساءله را مشاهده كند (و ببیند كه او مطالبی را بازگو می نماید كه با آن مساءله بیگانگی دارد) با آمیزه لطف و محبت - پیش از آنكه سخن انحراف آمیز او در میان جمع حاضران منتشر گردد، و هیجانی در آنها به وجود آورد - از انحراف او جلوگیری كند. او باید به همه حاضران ، نكات و حقایقی را یادآور گردد كه نمایانگر قبح و زشتی انحراف مذكور است . و به آنها گوشزد كند كه چون مقصود و هدف نهائی بحث و مذاكره علمی آنست كه دلها و قلوب در جهت اظهار و پدیدار ساختن حق ، با هم همبستگی یابد و در سایه آن ، ثمرات و فوائدی عائد همگان گردد و میان آنان ، صدق و صفاء و نرمش و مدارا حكومت كند و از یكدیگر - متقابلا - استفاده نمایند.

باید معلم پس از تذكر و هشدار مذكور، روایاتی را - كه در نكوهش ستیز و جدال و مناقشه و رقابت بیجا و كینه توزی وارد شده است - بر آنان بخواند، كه به ویژه در این روایات ، ستیزه جوئی و كینه توزی علماء و دانشمندان و اشخاصی كه دارای سمت علمی هستند و بر اریكه علم نشانده شده اند، سخت نكوهش و مذمت شده است .

معلم باید به شاگردان یادآور گردد كه جدال و ستیزه جوئی در مذاكرات علمی ، سرانجام از دشمنی و كینه سر برمی آورد كه عواقب سوء آن عبارت از پریشانی فكر و خاطر، و از دست دادن حس دینی و ایمانی است .

و نیز باید گوشزد نماید كه لازم است اجتماع و گردهم آئی شاگردان ، خالصانه و پاكیزه از هر گونه غرض ورزی ، و رویهمرفته فقط به خاطر خدا باشد تا فائده دنیوی و سعادت و نیكبختی در آخرت را برای آنها بارور سازد.

19- ایجاد انضباط و حس مسئولیت اخلاقی در شاگردان

اگر معلم ملاحظه كرد كه یكی از شاگردان در بحث و گفتگو، از حد و مرز موضوع و یا موازین اخلاقی ، پا فراتر می نهد، و یا از خود، سرسختی و كینه توزی و بی انضباطی و سوء ادب نشان می دهد، و یا پس از اثبات و ظهور حق و حقیقت ، منصفانه داوری نمی كند، و یا بی جهت بانگ می زند و فریاد سرمی دهد، و یا به حاضران و غائبان جسارت و اسائه ادب می كند، و یا نسبت به كسی كه لایق تر از او است در نشست ، تفوق و برتری می جوید، و یا در جلسه درس به خواب می رود، و یا در حین درس با دیگران صحبت می كند، و یا می خندد، و یا یكی از حاضران را به استهزاء می گیرد، و بالاخره مرتكب عملی می گردد كه دور از نزاكت و انضباط مربوط به جلسه درس می باشد، و رفتارش به هیچوجه در خور یك محصل و دانشجو نیست ، باید معلم شدیدا از این گونه اعمال نابخردانه او ممانعت به عمل آورد.

درباره اعمال و رفتار خوب و بد، و كردار روا و ناروای شاگرد، قریبا بحث مفصل و مشروحی را در پیش داریم .

این نوع بحث - (كه در ضمن گفتگوی از وظائف معلم در امر تدریس و جلسه درس به میان آمده است ) - با بحثی كه مربوط به جلوگیری از اخلاق ناستوده شاگردان بوده ، و ما قبلا از آن یاد كردیم ، تفاوت دارد؛ زیرا گفتگوی ما در اینجا به وظائف معلم در جلسه درس ارتباط دارد؛ ولی بحث گذشته ، مربوط به وظائف معلم و شاگرد نسبت به خودشان بوده است . اگرچه می توان این دو بحث را در هم ادغام نمود؛ ولی اهتمام و عنایت به شاءن و ارزش این وظیفه ، چنین اقتضاء می كرد كه بهتر بود در اینجا نیز مستقلا و به خصوص ، مورد بحث قرار گیرد.

20- رفق و مدارا در مورد كیفیت پاسخ به پرسشهای شاگردان

باید همواره معلم با شاگردان ، مدارا و همراهی كرده ، و رفق و نرمی با آنها را از دست نداده ، و به پرسشهای آنها گوش فرادهد. اگر ملاحظه كرد كه شاگردی - با وجود اینكه معنی و مقصود مطلب را درك كرده ؛ ولی به علت حجب و حیاء و قصور و نارسائی معلومات و نقص بیان نمی تواند اشكال و ایراد خود را تقریر كند، و بیان او در تعبیر از مقصودش نارسا به نظر می آید باید معلم - كه مقصود او را درك نموده است -، نخست منظور او را بیان كرده و سپس وجه اشكال و ایرادش را بازگو نماید، و پاسخ لازم را به میزان اطلاعات خویش توضیح دهد.

اگر معلم متوجه شد كه مطلب و منظور او از بحث ، بر شاگرد، مشتبه شده و به همین جهت به آن مطلب اشكال می كند، باید از شاگرد، راجع به موارد و شقوق احتمالی موضوع سخن او - كه احتمالا ممكن است آنها را اراده كرده باشد - پرسش نماید و به او بگوید: آیا می خواستی چنین چیزی را بیان كنی ؟ اگر جواب او مثبت بود و گفت : هدف من نیز همین بوده است ، باید معلم پاسخ آنرا بیان كند. و اگر بگوید كه من چنین منظوری نداشتم ، محتملات دیگر را بازگو كند، (و تا آن مقدار به پرسشهای خود از شاگرد درباره این محتملات ادامه دهد تا سرانجام به هدف و مقصود او برسد و پاسخ لازم را برای او بیان نماید).

اگر شاگرد از یك مطلب ركیك و زننده ای سؤ ال نمود، معلم نباید او را تحقیر و استهزاء كند؛ زیرا هر معلمی ناگزیر است به هرگونه پرسش (معصومانه و بی غرض )، پاسخ دهد؛ چون جز این ، چاره ای نیست . و به طور قهری ، احیانا ممكن است مطالب ركیكی مورد پرسش قرار گیرد. بجا است به او یادآور گردد كه همه انسانها بدینسان پرس و جو می كردند تا سرانجام در راه تحصیل علم و فهم مسائل علمی ، گام نهادند و در نتیجه ، موفق و كامیاب شدند. (یعنی تمام اشخاصی كه توانستند از دانش و بینش علمی بهره مند گردند، این موفقیت را در سایه سؤ ال و پرسش ، به دست آوردند كه احیانا بدون غرض ، سؤ الاتی را مطرح می ساختند كه زننده و ركیك به نظر می رسید).

21- محبت و التفات معلم و گشاده روئی او نسبت به شاگرد تازه وارد

اگر شخص تازه واردی در جلسه درس شركت كند، باید معلم به او اظهار محبت كرده و با انبساط و گشاده روئی از او استقبال نماید تا بدینوسیله موجبات نشاط و شرح صدر او را فراهم آورد؛ چون هر شخصی غریب و تازه وارد - به ویژه در حضور علماء و دانشمندان - دچار دهشت و هیبت زدگی می گردد (كه باید معلم از طریق اظهار محبت و گشاده روئی ، این ترس و هیبت زدگی را از دل او بیرون كند).

و نیز چون این فرد تازه وارد و غریب ، احساس غربت و بیگانگی می كند، نباید معلم با نگاه های تعجب آلود و آزاردهنده ، بدو چشم دوخته و نگاهش را فزون از حد، در او متمركز سازد؛ زیرا اینگونه نگاه ها او را دچار شرم و خجلت می سازد. و با وجود اینكه ممكن است دارای اهلیت و شایستگی برای تحصیل باشد، شرم و حیاء وی ، مانع سؤ ال و پرسش علمی و شركت او در بحث و مذاكره گردیده ، (و موجب محرومیت از علم می شود).

22- وظیفه معلم ، همزمان با ورود عالم و دانشمند به جلسه درس

اگر فرد عالم و فاضلی به جلسه درس روی آورد، و استاد هم همزمان با ورود او، سرگرم شروع به تدریس مساءله ای باشد، (باید برای تجلیل از وی ) از ادامه بحث در آن مساءله خودداری كرده و درنگ نماید. اگر ورود این شخص تازه وارد، همزمان با ادامه بحث در آن مساءله ، اتفاق افتد (یعنی آن عالم و یا شخص ‍ غریب در اثناء بحث از مساءله ای ، وارد جلسه شود) باید معلم ، مساءله بازگو شده و یا مقصود و خلاصه و فشرده ای از آنرا برای تازه وارد تكرار و اعاده كند. و اگر همزمان با تتمه و پایان گرفتن درس ، وارد مجلس بحث و مذاكره گردد، و نیز هنوز جماعت حاضران ، از جای برنخاسته و متفرق نشدند، باید تتمه گفتگوی خود را رها كرده ، وارد بحث دیگری گردد، و موضوع بحث را تغییر دهد تا آنگاه كه این عالم و دانشمند تازه وارد، جلوس كند. پس از آنكه نشست ، مطالب گفته شده را اعاده كند و یا تتمه بحث و مذاكره خود را تكمیل نماید.

اجراء چنین وظیفه اخلاقی برای این است كه دانشمند تازه وارد - در حین جلوس خود - با قیام و متفرق شدن حاضران ، مواجه نگردد. و در نتیجه ، دچار خجلت و شرمندگی نشود.

23- اعتراف به عجز و ناتوانی در مسائلی كه بدآنها احاطه ندارد

یكی از مهمترین وظائف معلم این است : وقتی از او درباره موضوعی سوال كردند كه بدان احاطه و آگاهی ندارد، و یا آنكه در ضمن تدریس به مساءله ای برخورد كند كه فاقد اطلاع و آگاهی در آن مساءله باشد، باید به عجز خود اعتراف نموده و بگوید: از آن اطلاعی ندارم ، یا باید بگوید: درباره آن تحقیق نكرده ام و به طور كامل از آن آگاهی ندارم ، و یا آنكه صریحا بگوید: نمی دانم ، یا بگوید: باید درباره آن تجدیدنظر كنم . و بالاخره از اعتراف به عجز و ناتوانی در اینگونه موارد استنكاف ننماید. یكی از نشانه های دانش انسان عالم و دانشمند این است : درباره مسائلی كه از آن آگاهی درستی ندارد، بگوید: نمی دانم ، و خدا بدان عالم تر است .

علی (علیه السلام ) فرمود: (وقتی از شما راجع به چیزی سؤ ال كردند كه علم و آگاهی درباره آن ندارید، راه فرار و گریز را در پیش گیرید. عرض كردند: این فرار و گریز چگونه است ؟ فرمود: بگوئید: خدا بهتر می داند(291) ).

از امام باقر (علیه السلام ) روایت كرده اند كه فرمود: (آنچه را می دانید به زبان آورید، و درباره مطالبی كه از آنها آگاهی ندارید بگوئید: خدا داناتر است . همانا فردی ، آیه ای از قرآن را بیرون می كشد و یا در آن دچار شتابزدگی می شود، (و آنرا نسنجیده و طبق دلخواه خود معنی می كند، و به عنوان دلیلی بر مدعای باطل خویش وانمود می سازد)، از اینرو به فاصله ای دورتر از میان آسمان و زمین ، دچار سقوط گشته و سرنگون شود(292) ).

از زرارة بن اعین روایت شده است كه گفت : از امام باقر (علیه السلام ) پرسیدم حق خداوند بر بندگانش چیست ؟ فرمود: آنچه می دانید به مردم بگوئید، و درباره چیزهائی كه نمی دانید سكوت و توقف و درنگ نمائید(293) ).

امام صادق (علیه السلام ) فرمود: (خداوند متعال ، بندگان خویش را به دو آیه از كتاب آسمانی ، و دو نشانه قرآنی ، هشدار داده و آنها را سرزنش فرموده است :

1- درباره مطالبی كه علم آگاهی و اطلاع درباره آنها ندارند، سخنی نگویند.

2- و نیز مطالبی را - كه راجع به آنها، فاقد علم و آگاهی صحیح هستند - مردود نسازند.

خداوند متعال در قرآن كریم می فرماید:

(( (الم یؤ خذ علیهم میثاق الكتاب ان لایقولوا علی الله الا الحق )(294) )) .

آیا با آنها در كتاب آسمانی پیمان گرفته نشد كه درباره خداوند جز حق ، سخنی دیگر نگویند و بر او دروغ نبندند.

و یا فرمود:

(( (بل كذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاءتهم تاءویله )(295) )) .

بلكه حقایقی را تكذیب كردند كه از نظر علم و آگاهی بدان احاطه ندارند، آنهم در حالیكه هنوز از تاءویل و توجیه و ارجاع به واقعیت آن ، چیزی در اختیار آنان قرار نگرفته و دلیلی به دست آنان نرسیده است (296) .

ابن عباس می گفت : عالم و دانشمند (راجع به حقایقی كه از آن علم و آگاهی كاف ندارد،بی اطلاعی خود را اعلام نكند، و) (لاادری نمی دانم ) را ترك نماید، و از گفتن آن امتناعورزد، مراكز حیات و كشتن گاههای او آسیب ببیند، یعنی موجبات نابودی و رسوائی اوفراهم می گردد(297) .

عبدالله بن مسعود می گفت : اگر از هر یك از شما راجع به چیزی كه نمی داند، و درباره آن علم و آگاهی ندارد، پرسشی كردند باید بگوید: نمی دانم ؛ زیرا نمی دانم ، یعنی اعلام به عدم آگاهی در مسائلی كه انسان بدآنها احاطه ندارد، یك سوم علم و دانش و دانائی انسان به حساب می آید.

یكی از دانشمندان برجسته گفته است : (لاادری ثلث العلم ) یعنی جمله (نمی دانم ) - در پاسخ به مسائلی كه بدآنها آگاهی ندارد - یك سوم آگاهی و علم انسان محسوب می گردد؛ (چون چنین فردی ، گرفتار مصیبت جهل مركب نیست ، و حداقل می داند كه نمی داند. برخلاف كسانی كه اسیر حالت جهل مركب می باشند و نمی دانند كه نمی دانند، و تصور می كنند كه می دانند). یكی از فضلاء می گوید: شایسته است كه عالم و دانشمند، (لاادری ) را برای یاران خویش به میراث گذارد، به این معنی : همواره در مسائلی كه درباره آنها علم ندارد این جمله را با شهامت بر زبان آورده ، و آنقدر (لاادری ) بگوید تا یاران او با این جمله ، ماءنوس و معتاد شده و گفتن آن برای آنها آسان گردد، (و پس از درگذشت استاد، این عبارت او را به عنوان میراثی از وی در اختیار داشته باشند)، و در موارد لازم و به هنگام نیاز، آنرا بكار بندند.

دانشمند دیگری می گوید: باید (لاادری ) را بیاموزی ؛ زیرا اگر شهامت گفتن(لاادری ) را در خود فراهم آوری و آنرا در مورد مناسب بر زبان جاری سازی ، اینتوفیق نصیب تو می گردد كه دیگران ، ترا عالم و آگاه سازند، تا سرانجام بتوانیبدانی و به جای (لاادری نمی دانم ) جمله (ادری = می دانم ) را به حق بر زبانجاری سازی . اگر تو در عین فقدان احاطه علمی ، جمله (ادری ) را بر زبان آوری ،چنان ترا تحت فشار سؤ ال و پرسش قرار می دهند تا آنگاه كه بناچار جمله (لاادری )را (پس از رسوایی ) بر زبان جاری سازی ، و به عدم دانائی خویش اعتراف كنی و بهجائی برسی كه ندانی .

باید به این نكته نیز توجه داشت كه یك عالم و استاد (درباره موضوعات و مسائلی كه اطلاع علمی از آنها ندارد) لازم است بگوید: نمی دانم . این اعتراف علاوه بر آنكه از مقام و موقعیت علمی او نمی كاهد، بر والائی و احترام او می افزاید، و شكوه و عظمت شخصیت او را در دلهای مردم ، فزاینده تر می سازد. این رفعت و عظمت مقام ، نتیجه تفضل الهی نسبت به كسی است كه به خاطر پای بند بودن او به حق و حقیقت ، آنچنان مورد لطف و مرحمت پروردگار قرار می گیرد كه به علت اعتراف به عجز و نادانی خود - به جای آنكه از نظر مقام ، پست و فرومایه گردد - از شكوه و عظمت خوش آیندی در دلهای مردم و از دیدگاه آنها برخوردار می شود.

اعتراف به عجز و نارسائی علمی در موارد لازم و مناسب ، نمودار عظمت مقام و حس تقوی و كمال معرفت و بینش یكفرد عالم و دانشمند است . جهل و عدم آگاهی درباره مسائل معدود و مطالب انگشت شمار، به مقام و موقعیت علمی و معرفت یكفرد دانشمند، لطمه ای وارد نمی سازد. باید اینگونه اعترافها را صرفا دلیل بر تقوای او دانست ؛ چنانكه نمایانگر آنست كه چنین عالم و دانشمند در آراء و فتواهای خود، گزافه گوئی نمی كند. و نیز حاكی از آنست كه خود مطلب و مساءله ، از مسائل مشكل و پیچیده می باشد.

آن كسی كه از گفتن (لاادری ) و اعتراف به عجز و نارسائی علمی خود امتناع می ورزد، به خاطر این است كه از لحاظ علمی ، فردی كم مایه و نیز فاقد تقوی و پارسائی و دیانت است ؛ زیرا او می ترسد به علت قصور و نارسائی علمی ، از دیدگاه توده مردم سقوط كرده و از چشم آنها بیفتد. این نوع تصور و خیال ، خود، نوعی از جهالت و نادانی دیگری است (كه باید آنرا بر حجم نادانیها و كمبودهای علمی او افزود)؛ چون با پاسخ دادن به سؤ الی - كه درباره آن اطلاع كافی ندارد - خویشتن را به گناهی بزرگ ، رجعت داده و در آن غوطه ور گشته و در ورطه سقوط، گرفتار می شود. پاسخ او در چنین حالتی نه تنها بر روی قصور علمی او سرپوش نمی گذارد؛ بلكه او با چنین اقدام نابخردانه خود، مردم را به قصور علمی خود، واقف و مطلع می سازد. و آنها از این رهگذر به نارسائی علمی او راهنمائی می شوند. خداوند نیز به خاطر جراءت و جسارت و بی باكی او در اظهار نظرهای نادرست در امر دین ، چنان وضعی را در مورد او پدیدار می سازد كه از دیدگاه مردم ، به عنوان فردی فاقد سرمایه علمی معرفی می شود.

این نكته در حدیث قدسی نیز تاءیید شده است ، آنجا كه می گوید:

(( (من افسد جوانیه افسد الله برانیه ) )) (298)

هر كه قلب و درون خویش را تباه سازد، خداوند، ظاهر و برونش را به تباهی و فساد می كشاند.

با وجود اینكه این دانشمند كم مایه می بیند كه اهل تحقیق و پژوهش و شخصیتهای كارآمد، اكثر اوقات ، سخن از (لاادری ) به میان می آورند، و غالبا این كلام را بر زبان می رانند، این عالم و دانشمند بی نوا حاضر نیست كه چنین جمله ای را هرگز بر زبان آورد. او باید بفهمد كه اینگونه دانشمندان حقیقت گرا و ژرف نگر - به خاطر دینداری و تقوی - از گزافه گوئیها در پاسخ به پرسشهای دیگران ، امتناع می ورزند. و عالمی این چنین باید دریابد كه به خاطر جهل و نادانی و قلت تقوی و دینداری است كه از گزافه گوئی در پاسخ به دیگران ابائی ندارد. ولی بر خلاف خواسته اش در همان چاه خمول و گمنامی ، و شهرت به كم مایگی ، سقوط می كند كه اتفاقا می خواست از راه گزافه گوئی و خودخواهی ، دچار سقوط در آن نگردد. و چون گرفتار فساد نیت و آلودگی درون می باشد از لحاظ شهرت علمی ، دچار سرنوشتی می گردد كه به سختی از آن گریزان بوده است . (این گونه عالمان كم مایه ، سرانجام به عنوان افرادی بی مایه و فاقد بینش ‍ علمی و دینی ، در میان مردم ، نامور و رسوا می گردند).

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (اگر كسی با چیزی اظهار بی نیازی كند كه به او داده نشده است ، مانند كسی است كه دو لباس دروغین و فریبا را در بر می كند) (299) .

خداوند متعال - ضمن بازگو كردن داستان موسی و خضر (علیهماالسلام ) - به علماء و دانشمندان ، هشدار ظریفی داده و به آنان ادب آموخته است . آنگاه كه خداوند از موسی (علیه السلام ) پرسید: آیا كسی عالم تر و آگاه تر از تو در جهان وجود دارد؟ موسی - به جای اینكه علم و آگاهی را به خدا ارجاع دهد، و از خدا بپرسد كه او كیست ؟ و یا بگوید: خدایا تو خود بهتر می دانی - چیزی در پاسخ نگفت و سكوت كرد. (و گویا حاضر نبود بگوید: ممكن است در جهان ، كسی عالم تر از او هم وجود داشته باشد!). لذا خداوند متعال به او فرمان داد تا در محضر خضر، شاگردی نماید و نزد او درس بخواند.

خدای متعال داستان تلمذ و شاگردی كردن موسی در نزد خضر را ضمن آیاتی چند، بیان فرموده كه این آیات ، نمایانگر منتهای خاكساری و اظهار فروتنی موسی در برابر خضر، و حاكی از شكوه و عظمت خضر می باشد.

ان شاء الله در بحثهای آینده ، شمه ای از نكات عبرت آمیز این داستان پندآموز را یاد خواهیم كرد.

24- تذكر لغزش و اشتباه ، قبل از پایان یافتن درس

اگر معلم به طور ناگهانی متوجه بیان یا پاسخ صحیحی گردد، باید هر چه زودتر - پیش از آنكه شاگردان و حاضران ، متفرق شوند - آن بیان و پاسخ صحیح را تذكر دهد. و به آنان بفهماند كه قبلا در توضیح و یا پاسخ مطلب ، دچار اشتباه گشته و سخن نادرستی را ابراز كرده بود. نباید شرم و حیاء و خودخواهی و امثال آن ، مانع چنین پیشگیری و تدارك اشتباهات او شود. هوای نفس (و تمایلاتی كه از جاه طلبی ریشه می گیرد) نباید او را وادارد كه این پیشگیری را به تاءخیر انداخته و جبران اشتباه و لغزش خود را به فرصتها و جلسات دیگری موكول سازد؛ زیرا تاءخیر در جبران لغزشها، نتیجه خدعه و نیرنگهای نفسانی و بازده سوء كارهای غلطانداز ابلیس مطرود از رحمت الهی است .

اگر یك استاد در جبران لغزشها و تدارك اشتباهات خویش ، تاءخیر و تعویق و مسامحه را - به علت خودخواهی - روا دارد، به جهات دیگری متعددی ، زیانهای عظیمی را به بار خواهد آورد:

1- اشتباه و لغزش استاد در مغز و دل دانشجویان ، جایگیر شده و پایدار می ماند.

2- با چنین تعویق و سهل انگاری ، ناگزیر، شرح و بیان مطلب ، از موقع و زمان ضروری خود به تاءخیر می افتد. و به اصطلاح (تاءخیر بیان از وقت حاجت )، لازم می آید.

3- اگر استاد، همزمان با ادامه تدریس ، به جبران اشتباهات خویش در همان جلسه تدریس ، اقدام نكند و آنرا به جلسات دیگر موكول سازد، این بیم وجود دارد كه برخی از حاضران جلسه درس ، در جلسات دیگر شركت نكنند. نتیجه چنین تاءخیری آنست كه مبانی غلط و اشتباهات علمی در ذهن آنان ؛ استقرار و استمرار یافته و به صورت یك مطلب صحیح علمی در میان افكار و آراء آنها جای خویش را باز كرده ، و این درك غلط و نادرست تا ابد در ذهن آنها باقی بماند.

4- استاد به خاطر تاءخیر بیان و تدارك اشتباه (و تداوم لغزش ) خویش ، مطیع شیطان خواهد شد، شیطانی كه به اشتباهات خود استمرار داده و در تداوم لغزشهای خویش اصرار می ورزید. سرانجام ، چنین استادی با اینكار، شیطان را برای فریبائی به طمع می اندازد تا دوباره به سراغ او بیاید. و همینطور این اشتباه و طمع شیطان ادامه پیدا می كند و استاد را به تداوم در اشتباه و تاءخیر در جبران آن وامیدارد.

اگر استاد - فی المجلس - وظیفه خویش را در جبران اشتباهات ، اداء كند، در وجود و شخصیت شاگردان خویش ، ملكه و نیروی شایسته ای را فراهم می آورد كه پی آمد آن ، خیر و نیكی عظیمی خواهد بود. باید دانست كه منشاء به ثمر رسیدن این خبر و بركت ، همان استادی است كه اشتباه خود را اظهار كرده و به حق و حقیقت رجوع و بازگشت نموده است .

بنابراین ، چنین استاد متواضع و باشهامت كه از بازگوكردن خطاء خود و اعتراف به اشتباه خویش دریغ نمی ورزد، از پاداش دوچندانی برخوردار می شود یعنی علاوه بر اجر و پاداشی كه در زیر سایه انجام وظیفه ، نصیت شاگردان خود ساخته و با آنها در این پاداش شریك است از رهگذر اعتراف به حق ، بر حجم پاداش خویش می افزاید. آری چنین استادانی به خاطر رجوع و بازگشت به حق ، تحرك و فعالیتهایشان ، سرشار از غنائم ، و تجارت آنها لبریز از سود و تواءم با خیر و بركت خواهد بود. و بر خلاف تصور و انتظار افراد نادان و توهم نابخردان سبك مغز، مقام آنان را خداوند رفیع می گرداند. و چون حق و حقیقت را نصب العین خود قرار داده اند - در سایه تفضل او - در نظر مردم و نیز در آخرت دارای شخصیت و موقعیت ارزشمند، و آبرو و احترام خواهند بود.

25- اعلام به پایان یافتن درس

معلم باید به هنگام پایان یافتن درس و یا آنگاه كه میخواهد درس را به پایان رساند، با بیان و گفتاری كه از پایان یافتن درس حكایت می كند، ختم جلسه درس ‍ را اعلام كند. البته این اعلام در صورتی است كه شاگرد، متوجه پایان یافتن درس نگردد. معمولا پیشینیان برای اعلام ختم جلسه درس ، می گفتند (والله اعلم : و خدا بهتر می داند).

بعضی از علماء می گفته اند: برای اعلام ختم جلسه ، باید سخنی را ایراد كند كه بدانوسیله دیگران ، تمام شدن سخن را درك كنند. مثلا بگوید: (سخن ما در اینجا به پایان رسید) و یا بگوید: درس ما در اینجا به پایان می رسد و بقیه مطالب را - ان شاء الله - در جلسه دیگر بیان خواهیم كرد. و امثال اینگونه سخنها كه پایان یافتن درس را به حاضران اعلام می كند. و نیز آنگاه كه جمله (( (والله اعلم ) )) را بر زبان جاری می سازد باید بر اساس یاد خدا باشد و به معنی و محتوای آن ، توجه و التفات كافی مبذول دارد.

بسیار بجا و شایسته است كه معلم ، هر درسی را نیز با (( (بسم الله الرحمن الرحیم ) )) افتتاح كند تا در آغاز و پایان كار خویش به یاد خدا باشد. و لذا اگر صرفا ذكر و یاد خدا را نمودار پایان كار خویش قرار دهد (ولی آغاز كارش را با آمیزه یاد خداوند صفاء ندهد) ذكر و یاد او خالصانه پایان نخواهد گرفت و بالاخره كار او پاك و پاكیزه از شوائب و بگونه ای خالصانه برای خدا به شمار نخواهد رفت .

26- باید درسها با نصایح اخلاقی پایان گیرد

معلم باید در خاتمه درس خود، نكات ظریف اخلاقی و حكمت ها و اندرزها و مطالبی را كه قلب و اندرون انسان را تصفیه و پالایش می كند به شاگردان القاء نماید تا شاگردان خالصانه و همراه با خشوع و انعطاف درونی ، و تواضع و خلوص نیت و صفای باطن ، از جلسه درس بپراكنند؛ زیرا بحث صرف و مذاكره علمی خشك ، و عاری از مسائل عاطفی و اخلاقی ، نیروئی را در دل ها به هم می رساند كه گاهی از قساوت و سخت دلی سر برمی آورد. (لذا او باید با القاء مطالب سودمند در هر لحظه و زمانی محرك دانشجو باشد تا به علم و دانش با آمیزه اخلاص ، روی آورده و او را به منظور استكمال معنویش تحت مراقبت گیرد و میدانیم هیچ انگیزه ای بهتر و شایسته تر از نصایح اخلاقی معلم آنهم به هنگام فراغ از درس نیست .

لزوم القاء نكات اخلاقی و تذكر پند و اندرز به شاگردان ، در صورتی شایسته است كه دروس دیگری - كه باید بلافاصله پس از آن ، تدریس گردد - در پیش ‍ نباشد، دروسی كه ممكن است تدریس آنها در درجه اول اهمیت نسبت به القاء نصایح اخلاقی باشد. در چنین وضعی باید - بر حسب اوضاع و احوال و اقتضاء شرایط - مساءله القاء نصایح اخلاقی را پس از انجام گرفتن دروس ضروری دیگر؛ برگزار نماید.

27- ختم جلسه درس با دعاء

باید معلم ، مجلس درس را - همان گونه كه با دعاء آغاز كرد - با دعاء نیز پایان دهد؛ بلكه دعاء به هنگام پایان گرفتن درس ، شایسته تر، و به منظور اجابت و وصول به هدف ، نزدیك تر است ؛ چون شاگردان (به خاطر اینكه در یك فضای علمی به سر می بردند، و از چنین جوی استنشاق كردند) زیر پوشش رحمت الهی قرار گرفته و برای دریافت پاداش الهی ، آمادگی و ویژگی یافته اند.

باید دعای معلم و شاگرد، شامل حال پیشوایان دینی و علماء در گذشته بوده ، و همه جامعه های اسلامی و تمامی مسلمین را در بر گیرد. معلم و شاگرد باید دارای خلوص نیت بوده و تمام رفتار خود را به خاطر خدا و در جهتی قرار دهند كه به خدا منتهی گردد تا اعمال و رفتار آنان ، شایسته جلب مراتب رضای پروردگار باشد.

در حدیث آمده است كه پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) مجلس خویش را با دعاء به پایان می برد. و در این باره حدیثی (مسلسل ) وجود دارد كه مشهور است . و نشان میدهد كه آن حضرت ، جلسه خود را با دعاء، ختم می فرمود. متن حدیث این است : رسول اكرم (صلی الله علیه و آله ) آنگاه كه از گفتگوی با یاران خود فراغت می یافت و می خواست از جای برخیزد، می فرمود:

(( (اللهم اغفرلنا ما اخطاءنا و ما تعمدنا و ما اسررنا و ما انت اعلم به منا. انت المقدم و انت المؤ خر، لا اله الا انت ) ))

خدایا از ما در گذر نسبت به گناهانی كه اشتباها مرتكب شدیم و یا عمدا و از روی قصد دچار آنها گشتیم ، و از خلافهائی كه در نهان انجام دادیم ، و بالاخره از هر گناهی - كه تو نسبت به آنها از ما عالم تر و آگاه تر می باشی - درگذر. خدایا تو پیش می اندازی و توئی كه تاءخیر ایجاد می كنی ، جز تو هیچ معبودی شایسته پرستش و در خور بندگی نیست .

28- درنگ نمودن در جلسه درس پس از پایان گرفتن آن

باید معلم پس از برخاستن حاضران ، اندكی در جایگاه خود درنگ نماید؛ زیرا در این كار، برای معلم و شاگردان و حاضران ، فوائد و نتایج سودمند و آداب و آئین هائی به ثمر می رسد كه همه آنها به معلم و شاگرد عائد می گردد:

1- اگر در خاطر یكی از شاگردان ، تتمه و بقایائی از پرسشی ، ناگفته مانده باشد بتواند آنرا در این فرصت كوتاه و در پایان درس ، با استاد در میان گذارد؛ لذا بهتر است استاد، دیرتر از جای خود برخیزد.

2- ممكن است برای یكی از شاگردان ، حاجت و نیاز و مطلبی مانده باشد كه از بازگو كردن آن - پیش از فراغ استاد از درس - خودداری كرده باشد، باید معلم درنگ نماید تا نیاز و مطلب خود را برای او باز كند.

3- در چنین صورتی معلم به وسیله درنگ در جلسه درس - به هنگام خروج از محل درس - برای شاگردان ، ایجاد مزاحمت نكرده و موجبات ناراحتی و تكلف را برای آنها فراهم نمی آورد. و نیز اگر معلم پیش از شاگرد از محل درس خارج شود، بانگ و سر و صدای كفش مشایعین و شاگردان - كه پشت سر استاد حركت می كنند - ممكن است حالتی دگرگونه در او به وجود آورد كه خود آفتی عظیم و خطرناك (از لحاظ ایجاد عجب و غرور) به شمار می رود.

4- اگر معلم دارای مركب و وسیله نقلیه باشد، در جمع شاگردان بر آن سوار نمی شود. و امثال آن (از فوائد دیگری كه قهرا با درنگ نمودن معلم در جایگاه خویش ، عائد او و شاگردانش می گردد).

29- تعیین مهتر و رئیس برای شاگردان

لازم است معلم ، فردی هوشمند و زیرك را (به عنوان مهتر و سرپرست )، از میان شاگردان تعیین كند كه حاضران و واردان را سر جای مناسب با شئون و مقام آنان نشانده و به طرز نشستن آن ها سر و سامانی بدهد، خوابیده را بیدار، غافل را هشیار سازد، و به آنان امر و نهی كرده و كارهای شایسته و ناشایست را به آنان گوشزد نموده ، و آنها را به شنیدن درس و گوش فرا دادن به آن و تمركز فكر نسبت به سخنان استاد و سكوت و آرامش وادارد.

باید معلم ، یك رئیس و سرپرست (و خلیفه ) دیگری را نیز برای شاگردان تعیین نماید تا او مسائل مبهم و پیچیده درس را برای شاگردانی كه استاد را كاملا درك نكرده اند بیان كند. و همان درس را برای شاگردانی كه خواهان تكرار آن می باشند اعاده نماید. و بالاخره او باید مرجع و پناهگاه برای عده ای باشد كه آنان در پرسش از خود استاد، احساس شرم و حیاء می نمودند و هم اكنون باید بدو مراجعه كنند.

تعیین مبصر و خلیفه برای جلسه درس ، موجب صرفه جوئی و صیانت فرصت و وقت گرانبهای معلم ، و وسیله ای برای حفظ و نگاهبانی مصالح و منافع شاگرد می باشد.

30- دعاء به هنگام برخاستن از جلسه درس

آنگاه كه معلم از جای خود برمی خیزد، این دعاء را بخواند:

(( (سبحانك اللهم و بحمدك . اشهد ان لا اله الا انت ، استغفرك و اتوب الیك ، (300) سبحان ربك رب العزة عما یصفون ، و سلام علی المرسلین ، و الحمد لله رب العالمین ) ))

خدایا ترا تقدیس و ستایش می كنم ، گواهی می دهم كه جز تو، معبودی دگر نیست . از تو آمرزش می جویم و به تو بازمی گردم . پروردگاری را تقدیس می كنم كه خداوندگار و صاحب عزت و سرفرازی است ، و تو از آنچه درباره ات می گویند و وصفت می كنند، منزهی . درود بر فرستادگانش . ستایش مطلق و حمد واقعی از آن خدائی است كه پروردگار جهانیان است .

گویند: رسول اكرم (صلی الله علیه و آله ) به هنگام برخاستن از مجلس خویش ، چنین دعائی را می خواند.

در بعضی از روایات آمده است كه سه آیه (( (سبحان ربك رب العزة عما یصفون ، و سلام علی المرسلین ، و الحمد لله رب العالمین ) )) - كه در طی همین دعاء آمده است - كفاره مجلس درس و جلسه مذاكره و گفتگو می باشد. و همان گونه كه هنگام برخاستن از جلسه درس ، تلاوت این سه آیه برای عالم و دانشمند، مستحب است برای هر كسی هم كه از مكانی برمی خیزد، خواندن آن ها مستحب و مطلوب است ؛ ولی درباره عالم و معلم در مجلس درس ، خواندن این سه آیه ، مستحب مؤ كد می باشد.